Sep 2, 2009

شروع دوباره

بيشتر از يكساله كه چيزي ننوشتم و حالا بعد از اين همه مدت حس ميكنم نوشتن يادم رفته.
تو محل كارم مشكل خاصي ندارم و تو زندگي شخصي ام هم (خدا رو شكر!) همه چيز مرتبه. امسال - 29 مرداد - چهل سالم شد. روز تولد خيلي خوبي داشتم و آرزوها و هداياي بسيار خوبي كادو گرفتم. حس ميكنم كه سال خوبي در انتظارمه. در گذشته هميشه اميدوار بودم كه سال خوبي داشته باشم اما امسال مطمئنم كه اينطور ميشه. يعني قطعا بهم خوش ميگذره و شاد خواهم بود.
يكي از بدترين اتفاقهايي كه چند وقت اخير رخ داده اينه كه پروانه وبلاگشو بست. همه مي دونن كه من نوشته هاشو چقدر دوست داشتم. گرچه خدا رو شكر خودش ايرانه و تقريبا هر روز باهاش حرف ميزنم وگرنه اگه قرار بود ازش بي خبر هم باشم كه ديگه هيچي. مهناز هم مدتي نمي نوشت كه خوشبختانه دوباره شروع كرده. بدي وبلاگ خوني اينه كه به نويسنده اش عادت ميكني و متعاقبا ياد ميگيري فقط از اين طريق حالشو بپرسي. براي همين برات سخت ميشه كه با تلفن و ساير روش ها ازش خبر بگيري. البته الان مدتيه فيس بوك شده قوي ترين عامل ارتباطي من.
اين چند ماه اخير براي هيچ كدوممون روزهاي خوبي نبود. اون دو سه هفته هيجان قبل از انتخابات به شديدترين وجهي از دماغ همه مون در اومد. نميدونم چرا اما مطمئنم كه شرايط اينجوري نميمونه. باز هم مطمئنم كه بيشتر از ماها دشمنهاي ما هستن كه در تغيير شرايطي كه در پيشه ضرر ميكنن. دادگاه هايي كه برگزار شد برام بدترين اتفاقات بعد از انتخابات بود. دلم براي تك تكشون (مخصوصا حجاريان) خيلي سوخت.
راستي فكر كردين اگه شرايط عوض شه سرود ملي مناسب ما چي ميتونه باشه؟ من نظرم رو تو پست بعدي ميگم.

0 comments: