Apr 27, 2010

مرلين مونرو

نورما جین مورتنسون معروف به مِریلین مونرو بازيگر - خواننده و مانكن معروف آمريكايي در اول ژوئن 1926 در لس آنجلس به دنيا آمد و در 9 سالگي به يتيم خانه سپرده شد و شايد به نوعي براي فرار از آنجا در 16 سالگي ازدواج كرد.


او پس از اینکه مدتی مدل عکاسی و نقاشی بود، بعد از چند بازی در نقش‌های کوچک ، به خاطر زیبایی، استعداد طنزآمیز و توانایی بازیگری‌اش، توانست به یکی از مشهورترین ستارگان سینما، نماد جذابیت و زیبایی قرن بیستم تبدیل شود.
مونرو پیش از ورود به سینما،
مدل عکاسی و سپس مدل نقاشی به نام ارل مورن شد. با تصویر پن­اپ وی روی جلد مجله پلی بوی بود که این مجله به شهرت فراوان بین خاص و عام رسید.
او در سال ۱۹۴۶ اولین قرارداد بازیگری را با کمپانی
فاکس قرن بیستم بست و نام مریلین مونرو را در این زمان برای خود برگزید.
در سال ۱۹۵۵ با
آرتور میلر نمایشنامه‌نویس معروف ازدواج کرد و یهودی شد. مریلین مونرو جوان در سال های آخر زندگی با شکست‌هایی مواجه شد و به افسردگی شدید دچار شد، در سال ۱۹۶۱ از آرتور میلر جدا شد و یک سال بعد درگذشت.
زندگی او روی پرده ، یک زندگی رویایی بود که سینما ساخته بود، اما در دنیای واقعی مشکلات و تفاوتهایی داشت که مردم از مرلین مونروی محبوبشان انتظار نداشتند. شخصیت و انتظاراتی که سینما ساخت فراتر از توانایی ها و گاهی متفاوت با خواسته‌های او بود. وی در جایی گفته است: "من یک زن بازنده ام . مردها، زیادی از من انتظار دارند ؛ به خاطر تصویری که از من ساخته شده و خودم هم در ساخت آن کمک کرده ام ؛ من سمبلی از تنها چیزی هستم که مردان از آن استقبال می‌کنند"


او یکی از مشهورترین ستارگان سینما، نماد جذابیت جنسی و ستاره پاپ در قرن بیستم است. برخی وی را جذاب‌ترین زن قرن بیستم دانسته‌اند و به اعتقاد رابين ميور او پرعکس‌ترین چهره زن جهان است.


مرلین مونرو در تاریخ ۵ اوت ۱۹۶۲ میلادی، در کالیفرنیا درگذشت. علت مرگ وی، «مصرف بیش از حد داروی خواب‌آور» ذکر شد.
برخی علت مرگ وی را
خودکشی دانسته و برخی عقیده دارند که او در پی توطئه‌ای به قتل رسید. مریلین مونرو در ۸ اوت ۱۹۶۲ میلادی، در یکی از آرامگاه‌های مشهور شهر لس‌آنجلس، به نام گورستان وست‌وود به خاک سپرده شد.
هم‌اینک یک بازرگان آمریکایی به نام ریچارد پانچر در قبر بالای وی دفن شده است که در سال
۱۹۸۶ میلادی درگذشت. وی وصیت کرده بود که با صورت بر روی زمین در قبر گذاشته شود.[۳] در سال ۲۰۰۹ میلادی، بیوه‌ی این بازرگان آمریکایی تصمیم گرفت که قبر همسرش را که در بالای قبر مرلین مونرو واقع شده است را بفروشد و پس از آن، همسرش را در یک آرامگاه خانوادگی دفن کند. وی علت به حراج گذاشتن قبر همسرش را، پرداخت آخرین قسط خانه‌اش در بورلی هیلز اعلام کرد.


هم‌چنین هیو هفنر موسس و مالک پلی‌بوی، قبر مجاور مریلین مونرو را با پرداخت مبلغ ۷۵ هزار دلار خریده است.


در سال ۲۰۰۸ میلادی فردی ناشناس فیلمی از روابط سكسي خصوصي مریلین مونرو را در یک حراج به مبلغی بیش از یک میلیون دلار خرید تا مانع از توزیع فیلم شود. در دسامبر ۲۰۰۹ فیلمی ۴ دقیقه‌ای که مونرو را در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ خوشحال و آسوده در کنار دوستان‌اش در حال سیگار کشیدن و نوشیدن شراب نشان می‌داد به قیمت ۲۷۵٫۰۰۰ دلار به‌فروش رسید. خریدار این فیلم صامت ۱۶ میلیمتری تصمیم دارد آن را در وب‌گاه ای‌بی به بالاترین پیشنهاد بفروشد. شخصی که فیلمبردار این فیلم بوده ادعا کرده‌است سیگاری که در فیلم دیده می‌شود ماري جوانا بوده‌است.



Apr 24, 2010

حكم اعدام پيشگوي لبناني در كشور عربستان

در روزهاي گذشته در خبرها آمده بود که «اجراي حکم اعدام ساحر لبناني عقب افتاد».

موضوع از اين قرار است که فردي لبناني به نام علي حسين سباط که مجري يک برنامه محبوب تلويزيوني در لبنان بود و دراين برنامه به پيشگويي مي پرداخت زماني که در سال 2008 براي زيارت به عربستان سعودي رفته بود به اتهام جادوگري توسط پليس اين کشور دستگير و پس از محاکمه به اعدام محکوم شد. اين ساحر محکوم به اعدام، در حالي که مي توانست به راحتي در کشور خود بدون آنکه مانعي برايش ايجاد شود به پيشگويي بپردازد، در کشور عربستان با توجه به اينکه قانون اين کشور جادوگري و سحر را جرم تلقي کرده و براي آن بالاترين و سنگين ترين مجازات يعني اعدام را مقرر کرده است اسير قانون اين کشور شده و هم اينک در زندان عربستان کابوس مرگ مي بيند. در حال حاضر رايزني هاي بسياري صورت گرفته تا علي حسين از مرگ نجات يابد. قرار بود در هفته گذشته حکم اعدام ايشان اجرا شود ولي به دلايل سياسي و ارتباطات دو کشور اين امر صورت نپذيرفت.

مي دانيم که در خصوص موضوعات سحر و جادو در هر دوره اي از زمان، گروهي از انسان ها با شناخت نيازهاي روحي و رواني اشخاص اجتماع درصدد آن هستند که از طريق برخي از اعمال و رفتارهاي خارجي، حالات روحي و رواني ديگران را تحت تاثير قرار داده و از اين طريق به منافعي دست يابند. اين مساله در جوامع ابتدايي رواج بيشتري داشته و موجب گمراهي و بروز مشکلاتي براي ساده انديشان شده بود. ولي امروزه با توجه به پيشرفت هاي علمي چنين فروضي، مردود اعلام شده و نيازي به اعمال چنين مجازات هاي سنگيني نيست. اين موضوع در لايحه قانون مجازات اسلامي در ماده 12-225 آمده بود به اين نحو که اگر مسلماني با سحر و جادو سر و کار داشته و آن را در جامعه به عنوان حرفه يا فرقه اي ترويج کند، محکوم به قتل است. ولي خوشبختانه شنيده شده که اين متن توسط نمايندگان مجلس شوراي اسلامي حذف شد.

Apr 19, 2010

هژبر یزدانی سرمایه دار ایرانی در گذشت

هژبر یزدانی از چهره های سرشناس و ثروتمند سالهای پیش از انقلاب، روز ۲۸ فروردین در سن ۷۶ سالگی در کاستاریکا در گذشت.

هژبر در خانواده ای گله دار در سنگسر اطراف سمنان متولد شده بود و خودش نیز از همین راه به ثروت رسید. نقل است که شهرداری تهران به دلیل گسترش شهر نمی توانست گوشت مورد نیاز شهر را تامین کند. در این میان هژبر یزدانی که به دلیل حرفه پدر و آشنایی که با دامداران بزرگ اطراف تهران داشت، قبول کرد که گوشت مورد نیاز شهر را تامین کند. برخی می گویند که همین کار مسیر او را به سوی فعالیت های اقتصادی گسترده باز کرد.

تصویری که از آقای یزدانی در سالهای پیش از انقلاب ارائه شده، متناقض، پر ابهام و رازآلود است اما تردیدی در موفقیت اقتصادی او وجود ندارد. ظاهرا وی تا اواخر دهه چهل خورشیدی زندگی متعارفی داشته اما در دهه پنجاه زندگیش به طور کلی دگرگون شده است.
فعالیت های اقتصادی او اگر چه با دامداری و کشاورزی گره خورده بود اما بعدها به بانکداری نیز گسترش پیدا کرد و ابتدا بخشی از سهام بانک صادرات را خرید ولی بعد از آن سهامدار اصلی بانک ایرانیان شد.
فعالیت های اقتصادی او علاوه بر شهر محل تولدش سنگسر و مناطق اطراف به سطح کشور توسعه پیدا کرده و او مجتمع های کشاورزی در مناطقی در گرگان و گنبد، اصفهان، گوهر کو و تمب در سیستان و بلوچستان، شیروان و قوچان داشت و در کار تولید قند، تولید پنبه و تولید کفش نیز فعال بود.
تصویری که دولت جمهوری اسلامی ایران از موفقیت آقای یزدانی ارائه می دهد تصویر فردی است که روابط نزدیکی با دربار داشته، از حمایت بهائیان برخوردار بوده و خود وی نیز بهایی بوده است و همین روابط مسیر وی را در به دست آوردن ثروت مثال زدنی باز کرده است. بنابر گزارشها وی وامهای کلانی از طریق روابطی که داشت، از بانک های گرفته بود.
شرکت هایی کشت و صنعت شاهین، کفش اطمینان، کفش ایران، قند اصفهان، شرکت کشاورزی و دامپروری کیخسرو، شرکت قند قزوین، گوشت آریازمین، کارخانه قند شاه زند، قند قوچان وشیروان و بجنورد و شرکت ریسندگی و بافندگی پاکریس از جمله واحدهای تولیدی و تجاری آقای یزدانی بوده است.
ظاهرا بیشتر از ۲۱ کارخانه داشته که بزرگترین آن مجمع قند شیروان بود و یک مجمتع کشت صنعت نیز در سمنان در دست ساخت داشت که بعد از انقلاب ساخت آن متوقف شد.
مجتمع بزرگی که آقای یزدانی در انتهای خیابان پیروزی تهران (فرح آباد سابق) داشت به سپاه پاسداران رسید و الان مقر فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران و نیروهای وابسته است.

با وجود همه روابطی که آقای یزدانی با دربار داشت در مرداد ماه سال ۱۳۵۷ ظاهرا به دلیل تصرف زمین های دولتی به زندان افتاد و تا زمان انقلاب در بهمن ماه همان سال در زندان بود اما با وقوع انقلاب از زندان آزاد شد و به همراه سرتیپ محرری، رئیس زندان قصر به خارج گریخت.

او ابتدا به امریکا و از آنجا به کارستاریکا رفت و در آنجا با همکاری تعدادی از ایرانی ها یک مجتمع بزرگ راه اندازی کرد.

اموالش بعد از انقلاب به قدری زیاد بود که بعد از صدور حکم مصادره اموال سلسله پهلوی، آیت الله خمینی بنیادگذار جمهوری اسلامی علی طرخانی، اسدالله عسگراولادی و حبیب الله شفیق را مامور کرد تا اموال هژبر را در اختیارگرفته و از آن حفاظت کنند.
بخش عمده اموال آقای یزدانی به بنیاد مستضعفان رسید و و در طول این سالها بسیاری اموالش بارها دست به دست شده اند.

آقای یزدانی که در شهر سن خوزه در کارستاریکا زندگی می کرد در کنار مزرعه اش تابلوی بزرگی نصب کرده بود که بر آن نوشته بود سنگسر. این تابلو یادآور محل تولدش سنگسر است. می گویند هم محلی هایش از او با احترام یاد می کنند.

Apr 17, 2010

نامزدهاي جايزه ادبي ايمپاك دابلين مشخص شدند

اين جايزه ادبي 100 هزار يورويي با نام «قيمتي ترين جايزه ادبي سالانه دنيا» سرشناس است. يك نويسنده ايرلندي با نام جوزف اُنيل براي كتاب «هلند» و يك نويسنده آمريكايي با نام مريلين رابينسون براي كتاب «خانه» از جمله نامزدهاي اين جايزه ادبي هستند. در بين ليست نامزدهاي جايزه ايمپاك دابلين نام سه نويسنده انگليسي به چشم مي خورد. رابرت ادريك براي كتاب «در روشنايي منطقه البروج»، زو هلر براي كتاب «معتقدان» و روس رايسين براي كتاب «كشور خدا» سه نويسنده انگليسي نامزد قيمتي ترين جايزه ادبي سالانه دنيا هستند. هشت نامزد اين جايزه ادبي از بين فهرست 156 رمان اوليه كه از بين 123 شهر مختلف دنيا برگزيده شده بودند، انتخاب شده اند. ايرلند، اتريش، فرانسه، آلمان، يونان، لهستان، روسيه، هلند، آفريقاي جنوبي، برزيل، كانادا و آمريكا از جمله كشورهاي شركت كننده در رقابت براي كسب اين جايزه بوده اند. گِربرند بَكر براي كتاب «دوقلو»، كريستوف هين براي كتاب «قرارداد» و موريل باربري براي كتاب «وقار جوجه تيغي» سه نامزد ديگر اين جايزه ادبي هستند. گروه پنج نفره داوران برنده نهايي جايزه را 17 ماه ژوئن اعلام خواهد كرد.

Apr 12, 2010

مجلس در دوران مشروطه

عكس هايي از مجلس مشروطه






Apr 10, 2010

زندگي،عاشقي، دار

صابر شربتي محکوم به اعدامي است که در سن 15 سالگي مرتکب جرم شد و حکم اعدامش توسط شعبه 74 دادگاه کيفري استان به رياست قاضي حسن تردست صادر کننده حکم قصاص بهنود شجاعي اصدار يافت. هنوز حکم اعدام اين نوجوان قطعي نشده و در مرحله تجديدنظر است. سال گذشته رياست قوه قضاييه اجازه اجراي حکم اعدام صابر را نداده و اعلام کردند که به دليل فقد رشد عقلاني اين نوجوان در زمان ارتکاب جرم پرونده جهت رسيدگي مجدد به شعبه ديگري ازجاع شود. پرونده ايشان به شعبه 74 ارجاع شد و اين شعبه حکم اعدام صابر را براي بار دوم صادر کرد. گفتگويي که به نظر گراميتان مي رسد توسط مريم يوشي زاده با صابر شربتي صورت پذيرفته است.


چارپايه از زير پايش کشيده مي شود. طناب دار حلقش را مي فشارد و او مثل عروسک خيمه شب بازي رقصاني که فقط يک طناب مرئي دارد ، با صداي خرخريي خفه، تند تند پاهايش را در هوا تکان مي دهد و کمتر از چند ثانيه بعد، طوري که انگار قيچي بزرگي همه نخ هاي نامرئي تنش را همزمان بريده باشد بي حرکت مي شود.
صابر، سوژه گفتگوي نوروزي ما ، شب ها با اين خيال مي خوابد و صبح ها از وحشت آمدن آدم هايي که قرار است به اتاق قرنطينه پيش از اعدام منتقلش کنند، از خواب مي پرد.
او از 15 سالگي - که در نزاعي خياباني، ناخواسته مسبب مرگ مردي شد - چشم انتظار دار است . حکم اعدامش تائيد شده است و در 16 سالگي از کانون اصلاح و تربيت به زندان رجايي شهر کرج فرستاده شده و بيش از 3 سال است که در سلولي با مساحتي کمتر از 6 متر مربع زندگي مي کند تا به سن قانوني مردن برسد و شايد به همين خاطر، وقتي گفتم مي خواهم به مناسبت نوروز با او گفتگويي داشته باشم ، تلخ لبخند زد و تکرار کرد:« نوروز؟.....اينجا؟....»
ما در اين گفتگو با صابر شربتي از زندگي و عاشقي و دار حرف زده ايم و نمي دانيم وقتي شما آن را مي خوانيد حکم اعدامش اجرا شده است يا .....اين حرف ها شايد آخرين يادگاري هاي صابر براي مادرش در بهشهر باشد که هر بار براي گرفتن عکس هاي قديمي صابر با او تماس گرفتيم گريست و بين گريه هايش قسم مان مي داد که آيا از اعدام پسرش خبري داريم؟



صابر! تا حالا خواب ديدي اعدام بشي؟
خواب ؟! چي بگم؟! خواب مي بينم ولي فراموش مي کنم. انگاري آلزايمر گرفتم. هي فکر و خيال مي کنم . تو همون فکر مي خوابم، تو همون خواب، مي پرم. نمي دونم خواب چي مي بينم که مي پرم . يک بار هم رفتم واسه اعدام ولي نام پدرم توي پرونده ام اشکال داشت ، برگشت خورد که رفع اشکال بشه.
چند بار مجبور شدي صحنه قتل رو بازسازي کني؟
هيچ بار .


معمولا يادش مي افتي ؟
آره ، خيلي.


وقتي يادش مي افتي « اي کاش» داره؟
مي شه که نداشته باشه؟!


چند ساله که در زندان هستي؟
4 سال و چند ماهه. 18 فروردين اين سالي که مي ياد 19 سالگيم تموم مي شه.


اون روز چه اتفاقي افتاد؟
حوالي 6-5 غروب 27 مرداد سال 84، آفتاب رفته بود . من و پسر عموم که اون موقع سرباز بود مي رفتيم پاکدشت ،خونه خواهرش. توي راه سوار يک پيکان سفيد شديم و پسرعموم و راننده سر موضع ساده اي با هم جر و بحث کردند.


موضوع ساده، چه طور تبديل به دعوا شد؟
پسر عموم گفت« صداي ضبط رو کم کنيد ما مي خواهيم صحبت کنيم.»اون ها گفتند«ما مي خواهيم بلند گوش کنيم مشکلي داريد؟» سر همين قضيه دعوا شد.


دعواچه طورتبديل به قتل شد؟
راننده با قفل فرمون از در پياده شد. اومد طرفم . درگير شد. من به پشت کف آسفالت خيابان بودم. کتک مي خوردم . بعد با چاقو زدمش. کيف مدرسه ام رو برداشتم که فرار کنم....


مگر مدرسه مي رفتي؟
نه. مدرسه نمي رفتم اما کيف مدرسه داشتم. 9 ساله که بودم پدرم فوت کرد. درسم از پايه خراب شد. تا راهنمايي بيشتر نخوندم. يک سال مي شد که ترک تحصيل کرده بودم. توي تراشکاري کار مي کردم.


تو از صحنه قتل ، فرار کردي؟
خواستم فرار کنم. مردم ريختند سرم، کتکم زدند. گفتند«مرد!» گفتند«قصد قبلي داشتي.» گفتم «اتفاق بود.»


راننده 30 ساله و درشت هيکل بود و تو 15 ساله و احتمالا ريز جثه بودي، چه طور ضربه چاقوت باعث فوتش شد؟
نمي دانم. قاضي گفت «واسش چاقو پرت مي کردي .روي دستش جاي چاقو بود.» اما من 5 ساله که مي گم« دستش رو نزدم.» يکي از قاضي هام فقط پرسيد « تو مقتول رو زدي يا نزدي؟» گفتم :« زدم .ولي فقط يکي توي پهلوش» اون ها 4 نفر بودند، ما 2 نفر. به قاضي گفتم «چرا از بقيه اون ها که با راننده بودند چيزي نمي پرسي؟»


بعد از اين که مردم گرفتندت چي شد؟
ترسيده بودم. با چشم بند و پابند منتقلم کردند بازداشتگاه. از مچ دستهام آويزونم کردند. هرچند ساعت يه بار کتکم مي زدند. ببين! هنوز جاي دستبند روي مچ دستم هست. بعدها بازپرس که زخم دستم رو ديد ناراحت شد . گفت « اين چيه؟!» مامور گفت « بگو توي دعوا زدند. »


اگر با خودت چاقو نداشتي، شايد اين اتفاق نمي افتاد. چرا چاقو حمل مي کردي؟
جو محله ناامن بود، نمي شد چاقو نداشته باشي. سنم هم کم بود، مجبور بودم از خودم دفاع کنم. چاقو قيافه قشنگي داشت، اصلا به خاطر قيافه اش خريده بودمش.


قبل از اين اتفاق، باز هم دعوا کرده بودي؟
آره اما نه با چاقو.


چاقو داشتي و استفاده نکردي؟
نه. اون وقت ها چاقو نداشتم.


بعد از اين حادثه تو به کانون اصلاح و تربيت فرستاده شدي و بايد تا 18 سالگي اونجا مي موندي پس چرا 16 سالگي به زندان رجايي شهر کرج رفتي؟
خودم نامه نوشتم که بيام اينجا . يکي دوبار هم شلوغ کردم که مجاب شان کنم. نمي خواستم شاکيم احساس کنه توي کانون بهم خوش مي گذره. کانون مثل زندان نبود.


کانون چه جور جايي بود؟
شبيه پارک بود. حدود 15-10 نفر از 250 نفري که توي کانون بودند جرم شان قتل بود . اما بيشترشان آزاد شدند يا شاکي رضايت داد يا تبرئه شدند.


زندان رجايي شهر چه جور جائيه ؟
زندان بزرگيه ، درهاي آهني داره با 5 تا اندرزگاه که هرکدوم سه تا سالن دارند. طول و عرض سلول من و هم سلوليم دو سه قدم بيشتر نيست. يه پنجره اريب خيلي کوچک هم داريم که آسمان از اون پيداست . ما لباس مخصوص زندان نداريم.


زندان رجايي شهر جاي مجرمان زيادي خطرناکه، ساعت هاي تو اونجا چه طور مي گذرند؟
مدرسه رو دوباره شروع کردم. الان سوم راهنمايي هستم.


پس احتمالا سال آينده دبيرستان مي ري؟
اگر کارم درست بشه مي رم بيرون، درسم رو ادامه مي دم اما اگر درست نشه که.....


بجز مدرسه رفتن ، وقتت در زندان چه طور پر مي شه؟
با نماز و قلاب بافي و حرف زدن با بقيه زنداني ها.


در زندان هم عيدها ، سفره نوروز پهن مي شه؟
عيد اينجا عاديه . سفره هفت سين اينجا پهن نمي شه . از سفره هفت سين ، سيرهست اما سمنو نيست. بعضي ها سبزه هم مي يارن. گاهي وقت ها خانواده هاي زنداني ها يه چيزهايي براشون مي يارن اما سفره اي نداريم .فيلم ها رو باور نکن. اينجا خبري نيست. سال که تحويل مي شه بعضي از زنداني ها با هم دست مي دهند، بعضي ها هم حوصله اين کارها رو ندارند. توي کانون اصلاح و تربيت که بوديم سفره هفت سين مي چيدند.


تو به معجزه اعتقاد داري؟
آره .


تا حالا چند تا معجزه ديدي؟
فقط يکي. توي مشهد يه فلج شفا گرفت.


فرض کن درباره توهم معجزه اي اتفاق بيفته و خانواده مقتول از قصاصت بگذرند. چه طوري زندگي رو شروع مي کني ؟
درست.


درست يعني چي ؟
يعني بر مي گردم سرکار تراشکاري. پي دعوا نمي رم.


فکر مي کني اون ها تو رو ببخشند ؟
نمي دونم.


اگر تو جاي خانواده مقتول بودي از قاتل مي گذشتي؟
نمي تونم خودم رو جاي اون ها فرض کنم . خيلي سخته.


اگر تو پسري داشتي که به همين ترتيب در درگيري به قتل مي رسيد، قاتل رو مي بخشيدي ؟
کار من با قصد قبلي نبود. من نمي خواستم از چاقو استفاده کنم. من نمي خواستم کسي رو بکشم . فقط يه اتفاق بود که بدبختم کرد. اگر اون قاتل هم در همين شرايط بود مي بخشيدمش.


تا حالا براي آزاديت نذر کردي؟
نه . نذر آزادي نکردم.


چرا ؟
(سکوت)


اگر آزاد مي شدي، اول کجا مي رفتي؟
کربلا. نمي رفتم خونه خودمون . مي رفتم خونه خواهرم که برم کربلا.


چند تا خواهر و برادر داري؟
من تک پسرم با 4 تا خواهر که 2 تاشون از من کوچکترند. مادرم هر ماه مي ياد ديدنم. خواهرهام هم هر يکي دو ماه يکبار سر مي زنند.


از دنياي بيرون از زندان از همه بيشتر دلت واسه چي تنگ شده ؟
هيچي اون بيرون نديدم . دلم واسه هيچي تنگ نشده فقط..... دلم واسه مادرم مي سوزه .


چرا؟
(سکوت)


اگر يه ساعت از دنيا باقي مونده باشه ، براي تو چه طور مي گذره؟
حلاليت مي طلبم . با مادرم حرف مي زنم. يه ساعت رو مي خوام با مادرم حرف بزنم.


آخرين باري که حسابي گريه کردي، کي بود؟
اين سري که رفتم دادگاه، دامادمان رو بعد از سه سال ديدم. گريه کرد من هم گريه ام گرفت.همون دادگاهي بود که حکم قصاصم رو تائيد کرد، ما بيرون دادگاه گريه کرديم.


دوست داري دوباره به دنيا بيايي؟
نه . اگر زندگي بخواد همينطوري پيش بره .... نه !


بدترين کابوس تو چيه؟
دار.


اگر حق داشتي در دنيا فقط جاي يه آدم ديگه باشي، انتخابت کي بود؟
دوست داشتم جاي پدربزرگ مادريم باشم .


چه انتخابي! آخه واسه چي ؟
اسم مادرم رو اين که هست نمي گذاشتم.


اسم مادرت چيه؟
زينب . به پدر بزرگ و مادرم هم گفتم . شايد علت اين که مادرم اين همه رنج مي کشه اسمش باشه. بيشتر زينب ها زندگيشون پر رنج مي شه. اون از زينب ، اين هم از صابر.


وقتي دنبال عکس هات مي گشتم مادرت گفت از 5 سال پيش تا حالا هيچ عکسي ازت نداره، چرا؟
5 ساله که برنگشتم خونه. حتي عکس هاي قديميم رو هم از مادرم گرفتم. توي زندان هم يکي دوبار عکس گرفتم . اون عکس بهنود شجاعي با پيرهن قرمز رو ديدي؟ همون که روي سنگ قبرشه؟ اون پيرهنه منه . اون روز با هم عکس گرفتيم.


بهنود دوستت بود؟
آره. هميشه مي گفت صابر توي زندان قد کشيده. آخرش هم کشيدنش بالا. سري اول که مي بردندش براي اجراي حکم، پرونده من هم واسه اجرا رفت اما فر خورد. گفتم که . نام پدر اشکال داشت.


دلت واسه بهنود تنگ شده؟
آره. از رفيقام زياد اعدام شدند.


يه آرزوي شدني بگو.
شفاي مريض ها.


خيلي کلي گفتي، راجع به خودت بگو ؟
واسه خودم آرزويي ندارم .


بخشيده شدنت آرزو نيست ؟
اون رو خدا بايد بخواد.


يه آروزي نشدني ؟
دلم مي خواست زمان برگرده عقب. دوباره 27 مرداد سال 84 بشه اما من چاقو همراهم نباشه.


يه رويا؟
دلم مي خواست چشم باز کنم ببينم توي مشهدم.


تو تا حالا عاشق شدي؟
آره . اون هم يه بدبخت تر از من بود.


کي ؟
ولش کن! اين حرف ها خوب نيست.


اون ازدواج کرده ؟
نه. فکر نکنم.


وکيلت مي گه تو پسر خوبي هستي ولي يه حادثه زندگيت رو خراب کرد.
اون خوبه همه رو خوب مي بينه .


خوبي از نظر تو يعني چي؟
نمي دونم.


مي خوام يکسري کلمه بگم و تو احساست رو درباره شون بگي. بگذار از بدترين شروع کنم مثلا، دار؟
کابوسي که هر شب تکرار مي شه.


زندان؟
تباه شدن زندگي آدم ها.


مقتول؟
متاسفم.


قتل؟
بزرگترين فاجعه زندگيم.


چاقو؟
هيچ وقت حملش نکنيد.


زندگي ؟
عاقبتش تلخ بود.


مدرسه؟
دلم براش تنگ شده.


عاشقي؟
بنويس آه. فقط بنويس آه.


مادر؟
خوشبخت نيست.


پشيماني؟
تموم نشدنيه.


از مرگ مي ترسي؟
هم آره ،هم نه . خودم نمي ترسم اما واسه مادرم مي ترسم که بعد از مردنم تنها مي شه.


درباره اتاق قرنطينه که اعدامي ها رو يه روز قبل از اعدام اونجا مي برند چيزي شنيدي؟
آره . يه سوئيته.


يه سوئيته تاريک؟
تاريک يا روشن چه فرقي مي کنه ؟!


24 ساعت قبل از اعدام رو چيکار مي کني ؟
(سکوت طولاني ) مي خوابم. قرآن مي خونم. چيکار کنم؟


به نظرتو مراسم اعدام چه شکليه ؟
مي برندت پاي چوبه دار، به شاکي مي گن « رضايت مي دي يا نمي دي؟» اون اگر بگه نه ، اون وقت آويزونت مي کنند.


فکر مي کني بعد از مرگت چي مي شه؟
وقتي خيلي کوچيک بودم خيال مي کردم يه آدم جديد مي شم و دوباره به دنيا مي يام اما حالا فکر مي کنم اگر بميرم يکي ديگه با طرز فکر من متولد مي شه.


اگر قرار بود يه اتفاق بد رو تغيير بدي، کدوم حادثه زندگيت رو انتخاب مي کردي؟
يه کاري مي کردم که آقام فوت نکنه. اگر ترس از آقام بود حتما مي رفتم مدرسه ، دعوا هم نمي کردم. هيچکدوم از اين اتفاق ها هم نمي افتاد.


قشنگ ترين شعري که در زندان خوندي، چيه؟
من آن خزان زده برگم /که باغبان طبيعت / برون فکنده ز گلشن / به جرم چهره زردم.


به نظرت اولين احساس آدم ها بعد از مرگ چيه؟
فکر کنم بعد از مرگ، ترست مي ره . جونت که گرفته مي شه انگار آب سرد ريخته اند روي آتيش .

خيالت راحت مي شه. سياحت قبر رو گوش کردي؟


تو گوش مي کني؟
يه بار گوش کردم ولي خيلي ترسيدم . احتمالا بعد از مرگ ،آدم اول جسمش رو مي بينه.


تو هر شب با خيال دار مي خوابي و صبح با وحشت مرگ از خواب بيدار مي شي، اين ترس هميشگي چه جور احساسيه؟
روزي که بيدار مي شي و مي بيني هنوز وقت اعدامت نيست از اين که امروز هم نمردي و حق داري زندگي کني، خوشحالي. اما وقتي حرف اعدام رو مي زنند داغون مي شي، مثل بهنود که سري اول واسه اجراي حکم رفت و10 کيلو وزن کم کرد. من هم وقتي پرونده ام براي اجرا رفت ترسيده بودم .حتي نمي تونستم غذا بخورم .


صابر! اگر خانواده مقتول بر حسب اتفاق اين گفتگو رو ببينند، چه پيغامي براشون داري؟
فقط دلم مي خواد اون ها بدونند که توي اون حادثه من کم سن و کم عقل بودم و کاري که کردم کاملا ناخواسته پيش اومد. خوش به حال پسر شما که رفت اما من که موندم بدبخت شدم.

Apr 6, 2010

مریخ تا هزار سال دیگر قابل سکونت است

دانشمندان ناسا معتقدند که در حدود هزار سال دیگر گیاهان می توانند در مریخ رشد کنند و بنابراین سیاره سرخ ظرف هزاره آینده قابل سکونت خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، دانشمندان آژانس فضایی آمریکا در پیش بینی های خود نشان دادند که در سیاره سرخ باید یک اثر گلخانه ای از نوع اثری که در حال گرم کردن اتمسفر زمین است شکل گیرد. به این ترتیب تا هزار سال آینده مریخ به سیاره ای قابل سکونت تبدیل خواهد شد.

براساس گزارش National Geographic آلمان، گرمایی که دی اکسید کربن را ذوب می کند در دو قطب و خاک سیاره سرخ وجود دارد. برای شروع این پدیده نیاز به سقوط شهاب سنگهایی بر روی مریخ و گذاشتن آینه های بزرگی در مدار اطراف این سیاره است. به کمک این شهاب سنگها و آینه ها می توان شرایط را برای تولید گازهای گرم کننده گلخانه ای آماده کرد.

به محض رسیدن به میزان کافی دی اکسید کربن برای رساندن دما به بالای صفر درجه، بارش باران آغاز می شود و آب در سطح این سیاره جریان می یابد.

به گفته این محققان، می توان از زمین باکتریها و قارچهایی را برای کشت در بیابانهای سنگی مریخ فرستاد و پس از آن نمونه های گیاهی و درختان را در سیاره سرخ کاشت.

انرژی برای ساخت شهرهای ساخته شده در مریخ نیز می تواند از نیروگاههای اتمی، نیروگاههای بادی و یا راکتورهای ترکیب هسته ای تامین شود. سپس می توان بخشی از جمعیت زمین را به سیاره سرخ انتقال داد.


Apr 3, 2010

عبدالله فریور مقدم

عبدالله فریور مقدم متهمی بود که به جرم داشتن رابطه نامشروع به سنگسار محکوم شده بود و عليرغم ارائه صيغه نامه رسمي سحرگاه پنج شنبه، اول اسفند 1388 با تبدیل حکم سنگسار به اعدام در زندان شهر ساري به دار آويخته شد.
اين نخستين بار است كه حكمي به حكمي ديگر تغيير مي يابد. مسئله اصلي اين است كه قاضي به چه دليل صيغه نامه را معتبر ندانسته و رابطه را زنا اعلام كرده بود؟