Oct 28, 2009

آن كه مي بخشد و آن كه خون مي خواهد


مصطفي نقدي (صاحب عكس فوق) پنج سال پيش در حاليكه كمتر از هجده سال سن داشت در يك نزاع ناخواسته مرحوم "مسعود روزبهاني" رو به قتل رساند و چند روز پيش با بزرگواري اوليا دم مسعود از مرگ نجات يافت.

يك مادر درك ميكند كه يك نوجوان شانزده ساله نميتواند قاتل بالفطره باشد و مي بخشد و يك مادر ديگر با نفرت و كينه تمام چهارپايه را از زير پاي يك نوجوان ديگر مي كشد و يك عمر نفرين ملتي را به جان مي خرد.
هر روز از خودم ميپرسم كه مادر مرحوم "احسان نصرالهي" از روز مرگ بهنود شجاعي تاكنون شبها را چگونه خوابيده است؟ از اين پس تا پايان عمر چگونه خواهد خوابيد؟ آيا اصلا خوابي خواهد داشت؟
مادر احسان در مصاحبه با صداي آمريكا اعلام كرده بود كه بعد از كشيدن چهارپايه از زير پاي بهنود و كشتن او احساس آرامش و سبكي ميكند. چگونه چنين چيزي ممكن است؟ آيا يك انسان و خصوصا يك مادر مي تواند اين همه انتقام جو و نفرت انگيز باشد؟

من به سهم خود دست پدر و مادر مسعود رو مي بوسم و براي شادي روح مسعود دعا ميكنم. باشد كه اعدام - خصوصا اعدام نوجوانان - براي هميشه و در تمام دنيا از بين برود.

اين پست براي تشكر از خانواده روزبهاني نوشته شده.
اميدوارم تشكر من و تك تك مخالفان اعدام به گوششون برسه


ضمنا دوستان عزيز به منظور حفظ حريم خصوصي خانواده محترم روزبهاني مقرر شده كه دسته هاي گل و يا كارتها و نامه هاي تشكر مردم از خانواده روزبهاني توسط وكيل مصطفي يعني آقاي محمد مصطفايي براي اين خانواده ارسال بشه. آدرس آقاي مصطفايي: يوسف آباد - خيابان 52 شماره 4 تلفن 09121212590 مي باشد


Oct 27, 2009

زويا پيرزاد، برنده جايزه "کوريه انترناسيونال" شد


زويا پيرزاد، نويسنده مطرح ايران برنده ی جايزه ی "کوريه انترناسيونال"، هفته نامه ی پرتيراژ فرانسه، در سال ۲۰۰۹ شد. هيئت داوران "کوريه انترناسيونال" متشکل از هفت نفر و به مديريت ايزابل لوز، نويسنده و روزنامه نگار (معاون سردبير "کوريه انترناسيونال")، از ميان ده کتاب راه يافته به مرحله ی نهايی، سرانجام کتاب "طعم گس خرمالو"، مجموعه ای از پنج داستان کوتاه زويا پيرزاد را در روز ۲۱ اکتبر، به عنوان بهترين کتاب سال برگزيد.

اين دومين دوره ی جايزه ی ادبی "کوريه انترناسيونال" بود. اين جايزه هر سال به يک کار تحقيقی، داستان کوتاه و يا رمان از کشورهای مختلف جهان تعلق می گيرد که در طول دوازده ماه گذشته به زبان فرانسوی ترجمه شده و در فرانسه به بازار کتاب آمده باشد.

در اين دوره کتاب های نويسندگانی از کشورهای ايران، آمريکا، ايتاليا، مکزيک، پرتقال، اوکراين، برزيل، استراليا، لبنان و مصر به مرحله نهايی رسيدند.

جايزه ی نخستين دوره را سال گذشته، آقای "يو هوآ"، نويسنده ی ۴۹ ساله و معروف چين به خاطر رمان "برادران" به دست آورد. اين رمان يکی از پرفروش ترين رمان ها در چين بود و بيش از يک ميليون تيراژ داشت.

زويا پيرزاد حاصل پيوند پدری روس و مادری ارمنی است و در سال ۱۳۳۱ در آبادان به دنيا آمده است. پيرزاد پيش از روی آوری به داستان نويسی کتاب‌هايی ترجمه کرد که از جمله ی ‌آن ها می‌‌توان به "آليس در سرزمين عجايب"، اثر لوييس کارول و "آوای جهيدن غوک" که مجموعه‌ای است از هايکوهای شاعران آسيايی، اشاره کرد.

زويا پيرزاد تاکنون سه مجموعه داستان: "مثل همه عصرها"، "يک روز مانده به عيد پاک" و "طعم گس خرمالو" و دو رمان: "چراغ ها را من خاموش می کنم" و "عادت می کنيم" را در ايران منتشر کرده است. در کنار اين کتاب ها، سه مجموعه داستان کوتاه زويا پيرزاد نيز در يک کتاب با عنوان "سه کتاب" توسط نشر مرکز در تهران تجديد چاپ شده است.

زويا پيرزاد در ايران با رمان "چراغ ها را من خاموش می کنم" شهرت يافت. اين رمان جايزه‌های فراوانی دريافت کرد که از آن جمله می‌توان به جايزه بهترين رمان سال ۱۳۸۰ پکا، جايزه بهترين رمان بنياد هوشنگ گلشيری در سال ۱۳۸۰ و لوح تقدير جايزه ادبی يلدا در سال ۱۳۸۰ اشاره کرد. داستان کوتاه "طعم گس خرمالو" نيز پيش از اين در ايران جايزه بيست سال ادبيات داستانی در سال ۱۳۷۶ را به دست آورده بود.

زويا پيرزاد از معدود نويسندگان ايرانی است که همه آثارش به زبان فرانسه ترجمه شده اند. کريستف بالايی مترجم فرانسوی آثار زويا پيرزاد، که برگردان "طعم گس خرمالو" نيز از ترجمه های اوست، مدرس زبان و ادبيات فارسی در مدرسه زبان های شرقی است و به آثار معاصر و داستان کوتاه و ادبيات زنان علاقه ی ويژه ای دارد. کريستف بالايی "زنان بدون مردان" از شهرنوش پارسی پور را نيز به فرانسه ترجمه کرده است. نشر زولما که ناشر آثار زويا پيرزاد در فرانسه است از استقبال خوانندگان کتاب های پيرزاد، بسيار خوشنود است.

Oct 25, 2009

سهيلا قديري


سهيلا قديری زن ۳۰ ساله ای که به اتهام قتل فرزند پنج روزه اش به اعدام محکوم شده بود سحرگاه چهارشنبه هفته گذشته در زندان اوين حلق آويز شد. او متهم بود که در ۲۷ شهريور سال ۸۵ کودک پنج روزه اش را در خيابان فرمانيه تهران کشته است.

داستان زندگي پردرد سهيلا مردادماه سال 86 در روزنامه ها چاپ شد. در آن روز سهيلا كه خسته از زندگي پشت تريبون دادگاه قرار گرفته بود آنچنان از رنج هايش سخن گفت كه حاضران را به گريه واداشت. سهيلا در جلسه محاكمه اش گفت؛ من سهيلا قديري 28ساله هستم. هيچ كس را ندارم. پدرم باران است و مادرم سنگ چرا كه من روي سنگ و زير باران بزرگ شده ام. زندگي ام را در خيابان گذراندم. من يك زن تن فروش نبودم. سختي هاي زندگي من را به اين روز انداخت.

با پسري آشنا شدم. او به من ابراز علاقه مي كرد و مي گفت قصد ازدواج دارد. از ترس دايي هايم با آن پسر به تهران فرار كردم. قرار بود با هم ازدواج كنيم. دو ماه كه از سفرمان به تهران گذشت آن پسر من را رها كرد.

راه بازگشت به خانه نداشتم. قطعاً خانواده ام مرا مي كشتند. در تهران آواره و سرگردان ماندم. جايي نداشتم. غذايي نداشتم. دختري 14ساله و حيران و سرگردان بودم. من فرزندم را كشتم چون سرنوشتي بهتر از من در انتظارش نبود. هيچ كدام از كساني كه در جلسه محاكمه من نشسته اند نمي دانند تحمل سرماي زير صفر دي ماه آن هم نيمه شب و بدون لباس كافي يعني چه. مجبور بودم به خاطر يك لقمه نان تن به خواسته كثيف كساني بدهم كه به من به چشم يك حيوان نگاه مي كردند. من را به خانه مي بردند، مشروب مي خوراندند و مورد آزار قرار مي دادند. چرا فرزند من بايد زنده مي ماند؛ فرزند مردي معتاد و زني ولگرد، آيا او روزهايي بهتر از روزهاي زندگي من مي داشت؟ پدر اين بچه مردي معتاد بود كه من را در خانه اش پناه داد. بعد از چند ماه زندگي در حالي كه مي دانستم او همسر و فرزند دارد از آن مرد باردار شدم. نمي خواستم در آن زندگي بمانم. مجبور بودم هر روز بساط مواد را برايش آماده كنم. در حالي كه باردار بودم از خانه فرار كردم. آوارگي و سرگرداني سهم من از زندگي بود تا اينكه ماموران مرا به جرم ولگردي دستگير كردند. بعد از چند روز به بهزيستي منتقل شدم. دوران بارداري را با سختي گذراندم. زماني كه فرزندم به دنيا آمد به مددكاران گفتم او را از من دور كنيد. اما نكردند و من هم يك روز او را به قتل رساندم و تكه تكه اش كردم. سهيلا به درخواست دادستان در دادگاه به قصاص محكوم شد. چند ماه بعد وكيل مدافع سهيلا مردي را كه اين زن از او باردار شده بود، پيدا و وي از سهيلا اعلام گذشت كرد. مينا جعفري وكيل مدافع سهيلا در اين مورد گفت؛ دادستان اين راي را نپذيرفت و اعلام كرد چون سهيلا با مردان زيادي رابطه داشته، معلوم نيست ادعاي اين مرد در مورد اينكه پدر كودك است يا نه درست است. بنابراين نمي توان ادعاي او را پذيرفت. ما اعتراض كرديم
به گفته مينا جعفری وکيل سهيلا در لايحه تجديدنظرخواهی با تاکيد براينکه سهيلا پس از زايمان دچار جنون پس از زايمان شده بود اما پزشکی قانونی سلامت عقل وی را تائيد کرد.

اعدام سهيلا قديری با شکايت و درخواست دادستانی تهران و در حالی صورت گرفت که مردی که خود را پدر نوزاد مقتول می دانست پس از مراجعه به دادگاه با اعلام رضايت خواستار جلوگيری از اعدام اين زن جوان شده بود.

روز چهارشنبه در جلوی زندان اوین هیچ کس باور نمی کرد که سهیلا قدیری به دار آویخته شود. همه منتظر بودند که خبر توقف حکمش را بشنوند. اندکی پس از اذان صبح خبر رسید که چهار مرد و یک زن اعدام شدند. تنها یک زن بود که قرار بود اعدام شود. سهیلا اعدام شده بود. همه کسانی که در بیرون از زندان بودند اندوهگین و ناراحت و عده ای نیز شدیدا گریه می کردند. اما هيچ كس از خانواده - آشنايان و يا دوستان وي آنجا نبود.

تنها غريبه ها براي مرگش اشك ريختند.

Oct 20, 2009

برای مردم افغانستان جدا خوشحالم اما به طرزغریبی هم به آنها رشک میبرم

دولت افغانستان تقلب در انتخابات رياست جمهوري اين كشور را پذيرفت و اراي حامد كرزاي رسما باطل اعلام شدند.
اين اتفاق در كشوري رخ مي دهد كه ساليان طولاني به دور از هرگونه دموكراسي تحت فشار ديكتاتوريهاي مختلف از ارتش سرخ تا طالبان قرار داشته و هرگز گمان برده نمي شد به اين درجه از دموكراسي و ازادي برسد كه رئيس جمهور وقت خود تقلب در انتخابات را پذيرفته و اراي خود را باطل اعلام كند. به همه افغاني هاي جهان تبريك مي گويم اما... تا وقتي مردم ايران درگير سابقه تمدن 7000 ساله خود هستند و منتظر نشسته اند تا ديگري حال آنها را تغيير دهد اما معني ندارد.

جالبترين قسمت ماجرا اين است كه دقيقا يك ماه پيش محمود احمدی‌نژاد در گفتگوی تلفنی با حامد کرزای ضمن تبریک پیشاپیش عید سعید فطر پیروزی حامد کرزای در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان را به وی و ملت افغانستان تبریک گفت. . . . . رییس جمهور با بیان اینکه ملت افغانستان شما را به‌عنوان مدیری کاردان و متدین انتخاب کردند، ابراز امیدواری کرد انتخابات اخیر افغانستان منشأ خیر و برکت و پیشرفت برای افغانستان باشد. . . احمدی‌نژاد ضمن آرزوی سلامتی،موفقیت و سربلندی دولت و ملت افغانستان اظهار داشت:«جمهوری اسلامی ایران از برنامه های شما برای استقلال و آبادانی هر چه بیشتر افغانستان استقبال می‌کند». . . حامد کرزای رییس جمهور افغانستان نیز با تشکر از تماس تلفنی احمدی‌نژاد گفت: «ملت افغانستان حمایت ها و روابط دوستانه جمهوری اسلامی ایران را هرگز فراموش نخواهد کرد». . . در پایان رییس جمهور افغانستان سلام و احترام خود و ملت افغانستان را به مقام معظم رهبری ابلاغ کرد.

هميشه معتقد بودم و هستم كه هر ملتي آن حكومتي را دارد كه لايق آن است.

Oct 18, 2009

هرتا مولر آلماني خالق «آلوهای نارس» نوبل ادبیات را برد



هرتا مولر، رمان‌نویس و شاعر آلمانی رومانیایی‌الاصل، روز پنج‌شنبه هفته گذشته معتبرترین جایزه ادبی دنیا، جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۰۹، را از آن خود کرد. داوران جایزه نوبل ادبیات که بار دیگر نویسندگان بزرگ آمریکایی چون فیلیپ راث و جویس کرول اوتس را نادیده گرفتند خانم مولر را به خاطر به تصویر کشیدن «چشم‌اندازی از زندگی محرومین» به واسطه «ایجاز شعر و صراحت نثر» ستوده‌اند. هرتا مولر که در سال ۱۹۵۳ در رومانی به دنیا آمده دوازدهمین زنی است که این جایزه معتبر حدودا یک و نیم میلیون دلاری را از آن خود می‌کندآلفرد نوبل، مخترع سوئدی دینامیت، در سال ۱۸۹۵ در وصیت‌نامه خود شرایط برد این جایزه ادبی را این طور تعیین کرد که این جایزه باید «به کسی اهدا شود که در حوزه ادبیات برجسته‌ترین اثر را که به اثر آرمانی نزدیک باشد خلق کرده است». هرتا مولر به دلیل همکاری نکردن با دولت چائوشسکو، دیکتاتور رومانی، شغل معلمی خود را از دست داد و در سال ۱۹۸۷ پس از این که بارها تهدید شد به آلمان مهاجرت کرد.خانم مولر که اکنون در شهر برلین،‌ پایتخت آلمان، زندگی می‌کند تاکنون جوایز متعدد ادبی را از آن خود کرده است، از جمله جایزه کلایست که معتبرترین جایزه ادبی آلمان است، جایزه فرانتز کافکا و همین طور جایزه صد هزار یورویی ایم‌پک برای رمانی با عنوان «سرزمین آلوهای نارس»، داستان زندگی پنج جوان رومانیایی که در زمان حکومت چائوشسکو روزگار می‌گذرانند.
جایزه نوبل ادبیات، معتبرترین و ارزشمندترین جایزه ادبی جهان به حساب می‌آید. این جایزه همه ساله بسیاری از نویسندگان، شاعران، مقاله‌نویسان، منتقدان و روزنامه‌نگاران را به هیجان می‌آورد و گمانه‌زنی‌های بسیاری را موجب می‌شود.
صرف نظر از جهت‌گیری‌های آكادمی نوبل در رشته ادبیات، به خصوص طی سال‌های اخیر، همواره عده‌ای در طول 108 سال اخیر زبان به تحسین انتخاب‌های آكادمی گشوده‌اند و عده‌ای دیگر نیز به انتقاد از نوبل پرداخته‌اند.
كسانی كه موافق انتخاب‌های نوبل هستند، استدلال می‌كنند كه این انتخاب، براساس نظر بسیاری از ناشران، نویسندگان و منتقدان معرفی می‌شود. مخالفان هم خرده می‌گیرند كه چرا اولا نامزدهای دریافت جایزه در هر سال اعلام نمی‌شود و درثانی بسیاری از بزرگان ادبیات در زمان حیاتشان نوبل نگرفتند كه اعطای جایزه نوبل به آن‌ها می‌توانست سطح این جایزه را فراتر از آن‌چه كه امروز هست، ببرد. ضمن آنكه شائبه سیاسی بودن این جایزه نیز طی سالهای اخیر قوت گرفته است.


اسامي برندگان نوبل ادبيات از آغاز تا امروز:

1901 ؛ رنه فرانسواسولی پرو دوم (1839 -1907، فرانسوی) به خاطر اشعارش
1902 ؛ تئودور مونرن (1817-1903، آلمانی) به خاطر آثار تاریخیش
1903؛ بیورنستیرنه بیورنسن (1832-1910 ، نروژی) به خاطر رمان‌ها، اشعار و نمایشنامه‌هایش
1904؛ فردریك میسترال (1830 -1914، فرانسوی) به خاطر اشعارش، و خوزه ایچگاری‌ای ایساگوئری (1832 -1910، اسپانیایی) به خاطر نمایشنامه‌هایش
1905؛ هنریك سینكیویچ (1846-1916 ، لهستانی) به خاطر رمان‌هایش
1906؛ جوزوپه كاردوچی (1835-1907،ایتالیایی) به خاطر اشعارش
1907؛ رادیرد كیپلینگ (1865 -1936، انگلیسی) به خاطر داستان‌ها، رمان‌ها و اشعارش
1908؛ رودولف كریستف اویكن (1846،1926،آلمانی) به خاطر داستان‌های فلسفیش
1909؛ سلمالا گرلوف (1858،1940، سوئدی) به خاطر رمان‌ها و اشعارش
1910؛ پل فن لودویگ هیزه (1830-1914 ،آلمانی) به خاطر اشعار، رمان‌ها و نمایشنامه‌هایش
1911؛ موریس مترلینگ (1862-1949، بلژیكی) به خاطر نمایشنامه‌هایش
1912؛ گرهارت هاوپتمان (1862-1946،آلمانی) به خاطر نمایشنامه‌هایش
1913؛ سررابیندرانات تاگور (1861-1941،هندی) به خاطر اشعارش.
1914؛ جایزه داده نشد
1915؛ رومن رولان (1866-1944،فرانسوی) به خاطر رمان‌هایش
1916؛ ورنرفن‌ هایدنستام (1859-1940،سوئدی) به خاطر اشعارش
1917؛ كارل گلروپ (1857-1943،دانماركی) به خاطر رمان‌ها و داستان‌های كوتاهش
1918؛ جایزه داده نشد
1919؛ كارل فردریك شپیتلر(1845-1924،سویسی)به خاطر حماسه‌ها ، داستان‌های كوتاه و مقالاتش
1920؛ كنوت هامسون(1859-1952،نروژی) به خاطر رمان‌هایش
1921؛ آناتول فرانس(1844- 1924،فرانسوی) به خاطر رمانها، داستانهای كوتاه و مقالاتش
1922؛ خاثینتو بناونته‌ای مارتینز(1866-1954،اسپانیایی)‌به خاطر نمایشنامه‌هایش
1923؛ ویلیام باتلرییتس (1865-1939،ایرلندی ) به خاطر اشعارش
1924؛ ولادیسلاو ستانیسلاو رایمونت (1867-1925، لهستانی ) به خاطر رمان‌هایش
1925؛ جورج برنارد شاو (1856-1950 ، انگلیسی) به خاطر نمایشنامه‌هایش
1926؛ گراتسیا دلدا (1875-1936،ایتالیایی) به خاطر رمان‌هایش
1927؛ هانری برگسون (1859-1941،فرانسوی) به خاطر آثار فلسفی‌اش
1928؛ سیگرید اوندست (1882-1949،نروژی) به خاطر رمان‌هایش
1929؛ توماس مان (1875-1955،آلمانی) به خاطر رمان‌هایش
1930؛ سینكلر لویس (1885-1951،آمریكایی) به خاطر رمان‌هایش
1931؛ ایك آكسل كارلفت (1864-1931،سوئدی) به خاطر اشعار غنائیش
1932؛ جان گالزورثی (1867-1933،انگلیسی) به خاطر رمان‌ها، نمایشنامه‌ها و داستانهای كوتاهش
1933؛ ایوان الكسیویچ بونین (1870-1953،روسی) به خاطر رمان‌ها، داستان‌های كوتاه و اشعارش
1934؛ لوئیچی پیراندلو (1867-1936، ایتالیایی) به خاطر نمایشنامه‌هایش
1935؛ جایزه داده نشد
1936؛ یوجین گلادستون اونیل (1888-1953،آمریكایی) به خاطر نمایشنامه‌هایش
1937؛ روژه مارتن دوگار (1881-1957،فرانسوی) به خاطر رمانهایش
1938؛ پرل س.باك (1892-1973،آمریكایی ) به خاطر رمانهایش
1939؛ فرانس امیل سیلانپا(1888-1964، فنلاندی) به خاطر رمانهایش 1940؛ جایزه داده نشد 1941؛ جایزه داده نشد 1942؛ جایزه داده نشد 1943؛ جایزه داده نشد
1944؛ یوهانس ویلهلم ینسن (1873-1950،دانماركی) به خاطر اشعار و رمان‌هایش
1945؛ گابریلا میسترال (1899-1957، شیلیایی) به خاطر اشعارش
1946؛ هرمان هسه(1877-1962،آلمانی) به خاطر اشعار و مقالاتش
1947؛ آندره ژید (1869-1951،فرانسوی) به خاطر رمان‌هایش
1948؛ توماس استرنزالیوت (1888-1965،انگلیسی) به خاطر اشعار، مقالات و نمایشنامه‌هایش
1949؛ ویلیام فاكنر (1897-1962،آمریكایی) به خاطر رمانهایش
1950؛ برتراند راسل (1872-1970،انگلیسی) به خاطر آثار فلسفیش
1951؛ پرفابیان لاگركویست (1891-1974،سوئدی) به خاطر رمان‌هایش، مخصوصا باراباس
1952؛ فرانسوا موریاك (1855-1970،فرانسوی) به خاطر رمان‌ها، مقالات واشعارش
1953؛ سروینستن چرچیل (1874-1965،انگلیسی) به خاطر مقالات و آثار تاریخیش
1954؛ارنست همینگوی(1899-1961،آمریكایی)به خاطر رمان‌ها و داستانهای كوتاهش
1955؛ هارولد لاكسنس (1902،سوئدی) به خاطر رمان‌هایش
1956؛ خوان رامون خیمه‌نز (1881-1951،اسپانیایی) به خاطر اشعارش
1957؛ آلبركامو (1913-1960،فرانسوی) به خاطر رمانهایش
1958؛ بوریس پاسترناك (1890-1960،روسی) به خاطر رمان‌هایش، مخصوصا «دكتر ژیواگو»، او جایزه را نپذیرفت
1959؛ سالواتور كواسیمودو (1901-1968،ایتالیایی) به خاطر اشعار غنائیش
1960؛ سن ژان پرس (1887-،فرانسوی) به خاطر اشعارش
1961؛ ایوو آندریچ (1892-1975،یوگسلاویائی) به خاطر رمان‌هایش
1962؛ جان اشتاین‌بك (1902-1968،آمریكایی) به خاطر رمان‌هایش
1963؛ گئورگ سفریس (1900-1971،یونانی) به خاطر اشعار غنائیش
1964؛ ژان پل سارتر (1905-1980،فرانسوی) به خاطر آثار فلسفی و رمان‌هایش. جایزه را نپذیرفت
1965؛ میخائیل شولوخوف (1905-1984،روسی) به خاطر رمان‌هایش
1966؛ شمیویل یوزف آگنان (1888-1970،اسرائیلی) به خاطر داستان‌هایش درباره یهودیان اروپای شرقی؛ ونلی زاكس (1891-1970،آلمانی- سوئدی) به خاطر اشعار و نمایشنامه‌هایش درباره یهودیان
1967؛ میگل آنخل آستوریاس (1899-1974،گواتمالایی) به خاطر آثارش درباره شخصیت و سنت‌های مردم كشورش
1968؛ یاسوناری كاواباتا (1899-19972،ژاپنی) به خاطر رمان‌هایش
1969؛ سمیوئل بكت (1906-1990،ایرلندی) به خاطر رمان‌ها و نمایشنامه‌هایش
1970؛ آلكساندر سولژنیتسین (1918- روسی) به خاطر رمان‌هایش
1971؛ پابلو نرودا (1904-1973،شیلیایی) به خاطر اشعارش
1972؛ هاینریش بل (1917-1985،آلمانی) به خاطر رمانها، داستانهای كوتاه و نمایشنامه‌هایش
1973؛ پاتریك وایت (1912-،استرالیایی) به خاطر رمان‌هایش
1974؛ ایونید یونسن (1900-1976،سویسی) به خاطر رمانها و داستانهای كوتاهش؛ و هانری ادموند مارتینس (1904-1978،سویسی) به خاطر مجموعه آثارش
1975؛ یوجینیو مونتاله (1896-1981،ایتالیایی) به خاطر اشعارش
1976؛ سائول بلو (1915-، آمریكایی) به خاطر رمانهایش
1977؛ ویسنته آلكسیاندر (1898-1984،اسپانیایی) به خاطر اشعارش
1978؛ ایساك بشویس سینگر ((1904-،متولد لهستان) به خاطر رمان‌ها و داستانهای كوتاهش
1979؛ اودیسئوس ایلیتیس (1912-1996،یونانی) به خاطر اشعارش
1980؛ چسلاو میلوش (1911-،لهستانی) به خاطر اشعارش
1981؛ الیاس كانتی (1905-متولد بلغارستان) به خاطر آثار داستانی و غیر داستانی‌اش
1982؛ گابریل گارسیا ماركز (1928-،كلمبیایی) به خاطر رمان‌ها و داستان‌های كوتاهش
1983؛ ویلیام گلدینگ (1911-، انگلیسی) به خاطر رمانهایش
1984؛ یاروسلاو سیفرت (1910-،چكسلواكی) به خاطر اشعارش
1985؛ كلود سیمون (1913-،فرانسوی) به خاطر اشعارش
1986؛ ول سوینكا (1934-، نیجریه‌ای) به خاطر اشعار، نمایشنامه‌ها و رمانهایش
1987؛ ژوزف برودسكی (1940-،روسی) به خاطر اشعارش
1988؛ نجیب محفوظ (1912-،مصری) به خاطر رمان‌ها و داستانهای كوتاهش
1989؛ كامیلو خوزه سلا (1916- ،اسپانیایی) به خاطر رمان‌هایش
1990؛ اوكتاویو پاز (1914-،مكزیكی) به خاطر اشعارش
1991؛ نی‌دین گوردمیر (1923-،اهل آفریقای جنوبی) به خاطر مجموعه آثارش
1992؛ درك والكات (-،اهل جزایر هند غربی) به خاطر آثار ادبی شعر گونه‌اش
1993؛ تونی ماریسن (1931-،سیاه پوست آمریكایی) به خاطر مجموعه آثارش
1994؛ كنزا بورواوئه (1935-،ژاپنی) به خاطر رمانهایش
1995؛ شیموس هینی (1939-،ایرلندی) به خاطر بیان مصائل ملت ایرلند در اشعارش.
1996؛ ویسلاو شیمبورسكا (1923-لهستانی) به خاطر اشعارش
1977؛ داریو فو (1926 ـ ایتالیائی) به خاطر نمایشنامه‌هایش
1998؛ ژوزه ساراماگو (1922 ـ پرتغالی) به خاطر رمان‌هایش به خصوص كوری
1999؛ گونتر گراس ( 1927 ـ آلمانی ) به خاطر رمان‌هایش
2000؛ گائو شین‌جیان چین ( 1940 ـ‌ چینی) به خاطر رمان‌هایش
2001؛ و. س. نایپول ( 1932 ـ ترینیدا و توباگو)
2002 ؛ ایمره كرتس ( 1929 ـ مجارستانی) به خاطر رمان‌هایش
2003 ؛ جان ماكسول كوئتزی (1944 ـ آفریقای جنوبی).
2004؛ آلفرده یلی‌نك ( 1946 ـ اتریشی ) به خاطر رمان‌هایش
2005 ؛ هارولد پینتر (1930 ـ انگلیسی ) به خاطر نمایشنامه‌هایش
2006؛ اورهان پاموك ( 1952 ـ ترك ) به خاطر رمان‌هایش
2007؛ دوریس لسینگ (1919 - انگلیسی، متولد كرمانشاه) به‌خاطر داستان‌هایش
2008؛ ژان ماري گوستاو لوكلزيو (1940 - فرانسوي ) به خاطر داستان هايش.

Oct 11, 2009

پايان براي بهنود - بهنود اعدام شد



دلم برات خيلي سوخت بهنود. خيلي. الان كه دارم برات مي نويسم سر كار هستم و دارم جلوي همه گريه ميكنم. نه فقط من كه خيلي از همكارام دارن برات گريه ميكنن. دلم ميخواست مادر احسان اينجا بود تا ازش ميپرسيدم حالا پسرش زنده شد؟ متاسفم كه در اين دنيا زندگي ميكنيم. متاسفم...
------

بهنود شجاعی، فردی که به ارتکاب قتل در سن نوجوانی مجرم شناخته شده بود، در زندان اوین توسط اولیاء دم اعدام شد.

این خبر از سوی محمد مصطفایی، یکی از وکلای بهنود شجاعی در گفتگو با بخش فارسی رادیو بی بی سی عنوان شد.

آقای مصطفایی گفت: "بعد از اذان صبح، بهنود شجایی به پای چوبه دار رفت و مادر مقتول چهارپایه ای را که برای اعدام در نظر گرفته بودند از زیر پای بهنود کشید و بهنود از دنیا رفت."

شماری از فعالان حقوق اجتماعی که تعداد آنها از سوی آقای مصطفایی "حدود 200 نفر" اعلام شده نیز بیرون زندان اوین حضور داشتند و ظاهرا تلاش کردند خانواده مقتول را به گذشت از مجازات اعدام متقاعد کنند.

پیش از این بهنود شجاعی پنج بار برای اجرای حکم اعدام به قرنطینه زندان اوین منتقل شده بود و هر بار به دلیلی، از جمله دستور مقام های قضایی، این مجازات درباره او به اجرا در نیامد.

حکم اعدام بهنود شجاعی با وجود آن اجرا شد که صادق اردشیر لاریجانی، رئیس قوه قضائیه در نخستین دستور خود پس از آغاز تصدی این سمت، در روز چهارشنبه 19 اوت (28 مرداد) که قرار بود بهنود شجاعی همراه با شش محکوم دیگر در زندان اوین اعدام شوند، اجرای حکم قصاص این مجرم را متوقف کرد.

محمد مصطفایی در این باره گفت: "متاسفانه علی‌رغم اعتراض هایی که ما به ماهیت حکم و اجرای آن داشتیم و اینکه ما پیشتر توانسته بودیم رضایت اولیای دم را بگیریم و شهودی هم بودند که شهادت بدهند، ولی هیچکدام از اعتراض ها و شکایت های ما به جایی نرسید."

آقای مصطفایی مسئله تغییر نظر اولیاء دم را در استفتائی از آیت الله مکارم شیرازی نیز مطرح کرده بود که این مرجع تقلید در پاسخ اعلام کرد: "هرگاه شهود معتبر شهادت دهند که آنها عفو کرده اند بازگشت آنها اثری ندارد."

محمد مصطفایی به بی‌بی‌سی گفت: "آقای لاریجانی در گذشته دستور توقف را به صورت موقت داده بودند اما اولیای دم مصر بودند که حکم اجرا بشود و اعمالی را انجام می دادند که در نهایت دستگاه قضایی را با اجرای حکم مواجه کردند."

محمد مصطفایی گفت: "موکلم بهنود شجاعی به ناحق به پای چوبه دار رفت و ناعادلانه اعدام شد."

بهنود شجاعی در سال 1384، هنگامی که هفده سال سن داشت در یک نزاع شخصی در یکی از پارک های تهران، فردی را به قتل رساند.

وکلای بهنود شجاعی در دادگاه استدلال کردند که موکل آنها مرتکب قتل غیرعمد شده و بجای اعدام، مجازات پرداخت دیه را مستحق می دانستند.

اعدام با وجود اعتراض

عزت الله انتظامی (راست) و پرویز پرستویی، همراه با کیومرث پور احمد در تلاش بودند موجبات رهایی بهنود شجاعی از اعدام را فراهم کنند اما با برخورد دستگاه قضایی مواجه شدند

هر چند ماده 37 کنوانسیون حقوق کودک که ایران آن را امضاء کرده و رسما پذیرفته تصریح می کند که نمی توان مجازات اعدام را در مورد افرادی که در سن کمتر از 18 سالگی مرتکب جرم شده اند صادر و اجرا کرد، اما دیوان عالی کشور در سال 1386 حکم اعدام این فرد را تایید کرد و جهت اجرا به قوه قضائیه ایران ابلاغ نمود.

همچنین حکم اعدام بهنود شجاعی با وجود آن صادر شد که در سال 1383 محمود هاشمی شاهرودی، رئیس وقت قوه قضائیه ایران، صدور حکم اعدام برای افرادی را که در زیر سن 18 سالگی مرتکب جرم شده اند را ممنوع اعلام کرده بود.

اولین قرار اعدام بهنود شجاعی برای اردیبهشت سال 1387 صادر شده بود که به خواست محمود هاشمی شاهرودی، رئیس وقت قوه قضائیه اجرای این حکم به مدت یک ماه با دادن فرصت جهت کسب رضایت اولیاء دم به تعویق افتاد.

پس از آن اتحادیه اروپا در اوایل خرداد ماه سال 1387 خواهان جلوگیری از اعدام بهنود شجاعی و سعید جزی، فرد دیگری شد که او نیز در سن نوجوانی مرتکب قتل شده بود و صدور حکم اعدام برای این دو نفر را نقض تعهدات بین المللی از سوی ایران دانست.

لوئیز آربور کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد هم تقریبا سه هفته پس از درخواست اتحادیه اروپا، به ایران هشدار داد که صدور حکم اعدام برای محکومانی که قبل از 18 سالگی مرتکب جرم می شوند، با استناد به کنوانسیون بین المللی حقوق کودک ممنوع است.

حادثه ای که حکم اعدام بهنود شجاعی را بیش از پیش در رسانه ها مطرح کرد، تلاش عزت الله انتظامی، پرویز پرستویی و کیومرث پور احمد، سینماگران برجسته ایرانی جهت جمع آوری کمک های مردمی برای کسب رضایت شاکیان بهنود شجاعی بود که با برخورد قوه قضائیه مواجه شد.

این سه نفر حدود یک سال قبل با افتتاح شماره حسابی، به ویژه با حضور در گردهمآیی های فرهنگی اقدام به جمع آوری کمک های مردمی کردند که این اقدام با حمایت 200 روزنامه نگار مواجه شد.

اما دادسرای امور جنایی تهران این سه نفر را به دادگاه فراخواند و آنها را متهم کرد که "قصد تلطیف احساسات عمومی را داشته تا مردم تحت تاثیر قرار گرفته و برای یک مجرم و جانی ملاحظه به خرج دهند، در صورتی که این فرد قاتل بوده و حکمش برابر قانون، قصاص است."

عزت الله انتظامی گفته بود که این سه نفر رضایت خانواده مقتول را برای پرداخت مبلغی بیش از دیه جلب کرده اند.


------
از زبان محمد مصطفايي وكيل بهنود:‌

منتظر بودم تا زمان بگذرد و به درب زندان اوین روم حدود ساعت ۲:۳۰ دقیقه با کوهیار قرار گذاشتم و به سمت زندان اوین رفتیم. حدود ۲۰۰ نفر از فعالان حقوق اجتماعی و تعدادی مادر داغدیده هم حضور داشتند. منتظر بودیم که اولیاءدم به زندان بیایند. بعد از گذشت یک ساعت مادر و پدر احسان (مقتول) را به همراه برادر و خواهرش دیدیم. جمعیت به سمت وی رفتند تا آنان را از اعدام بهنود منع کنند. مدتی گذشت پدرش گفت که ما گذشت می کنیم. جو بسیار سنگینی حاکم شده بود. درب زندان باز شد . اولیاءدم من و آقای اولیایی فر به داخل رفتیم. مدتی در سالن انتظار ایستادیم. فکر می کردیم که اولیائ دم گذشت خواند نمود و بهنود اعدام نخواهد شد. مدتی گذشت صدای دعاهای فعالان از بیرون زندان به گوش می رسید. بعد از چند دقیقه وارد سالن دیگری شدیم. بهنود یا تعدادی از مسئولین زندان هم حضور داشتند. وقتی اولیاءدم به داخل رفت. بهنود به دست و پای آنها افتاد و خواهش و التماس کرد که او را نکشند. سرپرست اجرای احکام صورتجلسه اجرا را تنظیم کرد. چند نفر از مسئولین زندان، من و آقای اولیایی فر به سمت اولیاء دم رفتیم از آنها خواستیم و التماس کردیم که بهنود را اعدام نکنند. مادر مقتول گفت من باید طناب دار را به گردن بهنود بیاندازم. بعد از چند دقیقه صدای اذان به گوش رسید. بهنود به اتاقی رفت تا آخرین نماز زندگی اش را بخواند. او رفت تا از خداوند خود طلب مغفرت کند. پس از اتمام نماز همگی به محوطه زندان رفتیم. تمام بدنم می لرزید و نمی دانستم که عاقبت این پسر بی مادر چه خواهد شد. بهنود وقتی به دست و پای مادر و پدر مقتول افتاد به مادر مقتول می گفت که من مادر ندارم تو رو به خدا شما مادری کنید و من را اعدام نکنید. همگی به سالن دیگر رفتیم. در سالن چهار پایه مستطیل شکل آهنی وجود داشت که بالای آن طناب دار پلاستیکی آبي رنگی نصب کرده بودند. اولیاءدم داخل رفتند و پس از مدتی بهنود را به آن سالن کذایی بردند. سالنی که اعدامها در آنجا صورت می گرفت. من تا به حال ندیده و نشنیده بودم که اجرای احکام یک نفر را به صورت خاص در زندان اوین اعدام کند. ولی برایم تعجب انگیز بود که چرا بهنود به تنهایی اعدام می شد. شاید این هم از بد اقبالی او بود که تنها به آسمان رود. کسانی که آنجا بودند باز هم از مادر و پدر بهنود خواهش کردند و گفتند اگر با خدا معامله کنید زیان نخواهید دید. مادر مقتول گفت باید طناب دار را به گردن بهنود بیاندارید. بهنود به بالای چوبه دار رفت و طناب را به گردنش انداختند. چند ثانیه ای نگذشت که مادر مقتول به سمت چارپایه رفت و آن را از زیر پای بهنود کشید بهنود به ملکوت اعلی پیوست.

طاقت دیدن این صحنه را نداشتم. تا چارپایه از زیر پای بهنود کشیده شد تمام اطراف سیاه شده بود.

امروز دیگر بهنود در زندان و بین دوستان خود نیست. جای خالی بهنود را احساس می کنند.

من تمام تلاش خودم را کردم ولی هیچ فایده ای نداشت. باز هم عقیده دارم او مستحق مرگ نبود.

او نمی بایست اعدام شود.

ولی اعدام شد.

اعدام

------

آخرين مصاحبه با بهنود:

این مصاحبه وقتی انجام شد که بهنود هنوز زنده بود. هیچ وقت فکر نمی کردم نوشتن فعل «بود» این قدر تلخی به جانم بریزد. بهنود از پشت تلفن گفت: «آدم به امید زنده است»... کاش وقتی شما این مصاحبه را می خوانید بهنود هنوز زنده «باشد». کاش رنگ سرخ آسمان بامدادی، آخرین رنگ چشمهایش نباشد؛ کاش آسمان آبی بعد از طلوع را ببیند...

اگر بخواهی نقاشی بکشی از چه رنگی استفاده می کنی؟

آبی

چرا آبی؟

به خاطر آسمون. خیلی وقته که آرزو دارم از بیرون زندان ببینمش.

چند بار تا حالا برایت حکم صادر شده ؟

تا الان سه بار رفتم پای چوبه که رییس قوه قضاییه به من وقت داده. چهار پنج بار هم دو سه روز مانده به اجرای حکم به من وقت دادند.

شب اجرای حکم را در کجا می گذرانی؟

در یک سویت تنها دور از همه. اون جا تا صبح هزار بار مرگ رو جلوی چشم هایت می بینی. همه کسانی که آن جا می روند فقط آرزو می کنند که خدا رحمی به دل شاکی بیندازد و رضایت بدهد.

در مسیری که از سلول تا جایگاه اجرای حکم طی کردی به چه کسی یا چه چیزی فکر می کردی؟

بار اول اصلا باورم نمی شد قرار است بمیرم. وقتی سوار اتوبوس شدم که از اینجا به اوین بروم تازه فهمیدم قرار است چه بلایی سرم بیاید. فهمیدم یه کاری کردم که آخرش جدی جدی مرگ است. آن جا فقط به این فکر می کردم که ای کاش خدا یه رحمی در دل شاکی بیندازد و من را ببخشد. فکر می کردم کاش یه لحظه، فقط یه لحظه خودشان را جای من می گذاشتند. اگر احسان جای من بود چه در خواستی داشتند؟ فکر می کردم کاش مادر احسان برای من مادری کند!

خودت تلاش کردی از شاکی رضایت بگیری؟

بله. برایشان چندین بار نامه نوشتم از آن ها خواستم به خاطر امام حسین، به خاطر خدا رحم به جوانی ام کنند. قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما آن موقع من بچه بودم اصلا فکرش را هم نمی کردم کار به این جا برسد. از همین جا به آن ها التماس می کنم به خاطر روح احسان به من یه فرصت دوباره، یه زندگی دوباره بدهند.

شب هایی که در سوئیت تنها بودی و منتظر رسیدن زمان اجرای حکم دوست داشتی چه کسی کنارت بود؟

مادرم. مادرم که سال هاست ندیدمش. وقتی 12 ساله بودم بیماری دیابت گرفت. بعد از دو سال نابینا شد و مرد. نه فقط شب های اجرای حکم، هر شب این آرزو را دارم. دلم می خواهد خدا یه رحمی به دل شاکی بیندازد تا من یه بار دیگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.

اگر آزاد شوی اولین جایی که بروی کجاست؟

نذر کردم اول بروم جمکران بعد هم سر خاک مادرم.

هنوز امیدواری که شاکی رضایت بدهد؟

نمی شود که آدم امید نداشته باشد. همه آدم ها به امید زنده اند. نا امیدی بزرگ ترین گناه است. تا الان سه بار مرگ را با چشم هایم دیده ام. در این یک سالی که بارها رفتم پای چوبه و برگشتم فقط توکلم به خدا بوده و بس!

این بار چه زمانی قرار است حکمت اجرا شود؟

یکشنبه 19 مهر بعد از نماز صبح.

دوست داری این بار هم اجرای حکمت به تعویق بیفتد؟

نه. نه. واقعا دیگه نمی خواهم به تعویق بیفتد. ولی می خواهم که مارد احسان برایم مادری کند. می دانم که عزیزشان را از دست دادند، می دانم درد بزرگی است ولی دلم می خواهد یک کمی فکر کنند من اصلا قصد قبلی نداشتم. خدا هم خودش می داند من رفته بودم یک نفر را آشتی بدهم. احسانم هم که فوت کرد توی این دعوا هیچ کاره بود. من و احسان هیچ کاره بودیم. رفته بودیم دو نفر را آشتی بدهیم. به مادرم توهین کرد کار به این جا رسید.

تا حالا با خانواده شاکی برخورد داشتی؟

بله. یک بار در دادگاه یک بار هم سری اول که رفتم پای چوبه. آن جا اتاقکی است که در آن نماز صبح می خوانند. بعد متهم را می برند پای چوبه. بعد از نماز به آن ها التماس کردم من را ببخشند. مادرش چیزی نگفت. فقط گریه می کرد ولی برادرش گفت برادر جوانم را کشتی. من واقعا جانی نیستم یک اتفاق ساده، بدون هیچ قصد قبلی کار من را به این جا کشید.

دوستانی داشتی که حکمشان اجرا شود؟

بله . بار اول که پای چوبه رفتیم 5 نفر بودیم . 4 نفر را جلوی چشمانم بالا کشیدند. سری دوم 11 نفر بودیم. 8 نفر را بالا کشیدند. بار آخر 7 نفر بودیم 2 نفر را بالا کشیدند.

اگر ولی دم را ببینی از او چه درخواستی می کنی؟

التماس می کنم تمنا می کنم به خاطر روح احسان از من بگذرد. به خاطر علی اکبر، به خاطر امام حسین من را عفو کنند. من از 17 سالگی در زندان بودم. از بچگی مادر نداشتم. بدبختی زیاد کشیدم. از 17 سالگی تا الان 4 سال و نیم عمرم را در زندان پیش یک مشت خلاف کار گذراندم. به خدا به اندازه تمام عمر یک آدم من تنبیه شدم. از خدا می خواهم دشمن آدم هم گرفتار چنین جایی نشود. از ولی دم می خواهم با خودش فکر کند اگر جریان برعکس بود دلش به چی رضایت می داد، همان کار را بکند. دلم خواهد از ته دل به آن ها بگم تا آخر عمر بردگی می کنم.. می دانم در خواست بزرگی است، چیز زیادی از آن ها می خواهم، می دانم گذشت کردن در چنین حالی خیلی سخت است اما این جا هر کسی قصاص کرده پشیمان شده است. اگر هر کدام از شاکی ها فقط یک هفته در زندان زندگی کنند نه تنها خودشان رضایت می دهند بلکه از همه شاکی ها رضایت می گیرند.

سری دوم یک متهم را با من بدن پای چوبه بعد از مدتی شنیدم همسرش ناراحتی اعصاب گرفته. مادرش هم فلج شده است در به در دنبال خانواده متهم می گشتند از آن ها حلالیت بگیرند. یک متهم دیگر هم بود که بعد از این که زیر چار پایه اش زدند خانواده اش گفتند می خواهیم رضایت بدهیم که قاضی گفت این رضایت را باید 5 دقیقه پیش می دادید.

فکر می کنی اگر پدر تو جای پدر احسان بود رضایت می داد؟

پدرم اذیت می کرد اما مطمئنم رضایت می داد. هر کسی یک لحظه دلش را جای دل متهم بگذاره و احساس کند به او چه می گذرد رضایت می دهد. من 20 ساله ام. باور نمی کنید! گفتنش ساده است ولی وحشتناک است 20 نفر جلوی چشم هایت جان بکنند. هیچ کس نمی تواند خودش را جای من بگذارد و تصور کند چه قدر سخت است. لحظه ای که می بینی هم بندی هایت به دست و پای ولی دم می افتند و فایده ای هم ندارد.

بهنود امیدوارم تا هفته دیگر چنین روزی خانواده ات حضور تو را در خانه جشن بگیرند.

من که دست هایم بالاست. هر چی او بخواهد. رضایم به رضایش.

Oct 6, 2009

از اين ور - از اون ور

فعلا سرمان شلوغ است نافرم! پريروز شام مهمون بودم- ديشب شام مهمون داشتم. پنج شنبه نهار با دوستام بيرون ميروم و شام هم مهمون دارم - جمعه نهار مهمونم (اونم دو جا!) هفته ديگه هم پنج شنبه اش نامزدي (نامزدي رئيس ) دعوتم و اول آبان عروسي. مهم شده ايم خفن!!!!!!!!!!!

لازمه غر بزنم بگه هوا داره سرد ميشه؟ شبها رو اصلا نميتونم تحمل كنم. صبح ها زورم مياد از رختخواب گرم بيام بيرون از بس كه هوا سرده.

چند وقته ماندانا رو نديدم. دلم واست تنگ شده خاله ماني.
خواهرم معلوم نيست كي بياد تهران. دلم واسه اون كه ديگه شده (به قول بچه لك لك) اندازه سوراخ جوراب مورچه! فكر كن آدم از مال دنيا فقط يك خواهر داشته باشه اونم از ارديبهشت تا حالا ايران نيومده باشه.

يكي از دوستام رو بعد از مدتها ديدم. يعني تو اين مدتي كه من ازش بيخبر بودم مصيبت عالم و آدم ريخته سرش. اين طفلك از بچگي هر مشكلي بگين داشته: ده سالش بود كه باباش سر مامانش هووآورد و اون تا وقتي پدرش زنده بوده با مادر و خواهر و برادرش با زن بابا و ناخواهري و پدر توي يك خونه زندگي كرده- بعد اموال باباش مصادره شد- باباش فوت كرد- شوهرش بهش خيانت كرد- طلاق گرفت - برادر 38 ساله اش سكته كرد مرد- دوست پسري كه 5 سال باهاش دوست بود معلوم شد زن و دو تا بچه داره...
يعني ديگه چيزي مونده سرش بياد؟

Oct 3, 2009

هیأتی از سینماگران ایرانی مهمان آکادمی اسکار

ده کارگردان، نویسنده و بازیگر سینمای ایران به دعوت آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا (اسکار) به این کشور سفر می کنند.

رخشان بنی اعتماد، ابراهیم حاتمی کیا، فاطمه معتمد آریا، امین تارخ، رضا میرکریمی، محمدمهدی عسگرپور، فرهاد توحیدی، مجتبی راعی، علیرضا رئیسیان و مجتبی میرتهماسب اعضای این هیأت هستند که در مجموعه برنامه ای به نام "از نزدیک و شخصی" در لس آنجلس حضور خواهند یافت.

فاطمه معتمد آریا، بازیگر سینما و عضو این هیأت به بی بی سی فارسی گفت که این سفر در پاسخ به سفر ۸ عضو آکادمی اسکار به ایران در زمستان سال ۱۳۸۷ انجام می شود.

به گفته خانم معتمد آریا، دعوت از فیلمسازان ایرانی یک دعوت "کاملا صنفی" است و ربطی به روابط سیاسی دو کشور ندارد.

برنامه "از نزدیک و شخصی" که با همکاری آرشیو فیلم و تلویزیون دانشگاه کالیفرنیا برگزار می شود، به نمایش چند فیلم ایرانی و گفت و گو با دست اندرکاران آن اختصاص دارد.

فیلم هایی چون به همین سادگی (رضا میرکریمی)، بانوی گل سرخ (مجتبی میرتهماسب)، به نام پدر (ابراهیم حاتمی کیا)، سفر به هیدالو (مجتبی راعی)، مادر (علی حاتمی)، پرونده هاوانا (علیرضا رئیسیان)، گیلانه (رخشان بنی اعتماد) و هفت و پنج دقیقه (محمدمهدی عسگرپور) در این برنامه به نمایش در خواهد آمد.

در زمستان سال ۱۳۸۷ سفر گروهی از اعضای آکادمی اسکار به ایران که به دعوت خانه سینما انجام شده بود، مخالفت هایی را در ایران برانگیخت.

جواد شمقدری، مشاور وقت رئیس جمهوری ایران که اکنون به عنوان معاون سینمایی وزیر ارشاد معرفی شده است، در جریان آن سفر گفته بود: "مسئولات سینمایی تنها موقعی حق دارند با اعضای آکادمی اسکار و سینماگران هالیوود جلسه رسمی داشته باشند که آنها به خاطر توهین ها و افتراهایی که به ملت ایران در طی سی سال گذشته روا داشته اند عذرخواهی کنند."

او ساخت فیلم هایی مانند "بدون دخترم هرگز"، "۳۰۰" و "کشتی گیر" را نمونه هایی از توهین سینماگران آمریکایی به ایران دانسته بود.