Jun 27, 2007

شلم شوربا


فردا تولد مخمله. مخملي تولدت مبارك...

مدتي بود به فكر سام بودم كه خودش برام كامنت گذاشت. مرسي ازت بچه جونم

دلم عجيب چند روزه هواي مامانمو كرده. نره خر سي و هفت- هشت ساله اي هستم كه مامانش رو ميخواهد. اونم مني كه وقتي مامانم زنده بود فقط خون به جيگرش ميكردم و هرگز برخلاف خواهرم براش فرزند خوبي نبودم

از پيري بدم مياد. يكي دو ماهه كه خط اخم بين دو ابروم عميق و عميق تر شده. مثل ماري آنتوانت كه يك شبه موهاش سفيد شد منم يك شبه پير شدم

وسط همه اتفاقها اين تعويض شماره موبايل رو خيلي دوست دارم. تا هر وقت بخوام تلفن روشنه و اصلا نگران نيستم كساني كه حوصلشونو ندارن ممكنه زنگ بزنن. دمم گرم
---

Jun 22, 2007

بدون شرح


آن كه پر نقش زد اين دايره مينايي
كَس ندانست كه در گردش پرگار چه كرد
-------
يكي ثروتمنده و يكي فقير. يكي سالمه و يكي مريض. اما همه در يك چيز مشترك هستن. همه در هر حالتي كه باشن به يك اندازه- گرچه به اشكال مختلف- مشكلات دارن. اين تنها جايي كه عدل وجود داره. مشكل هركس هم براي خودش تنها مشكل موجود در دنياست. در حالي كه واقعيت اينه كه هيچ كس از آرامش و شادي مطلق برخوردار نيست. همه يه جور بدبختي ندارن اما همه بدبختي رو بهرحال دارن!
---

Jun 19, 2007

آشپزي


من كه به شخصه براي خودم آشپزي به معني سنتي نميكنم. حتي وقتي مهمون دارم هم بيشتر غذاهاي خارجي رو كه وقت كمتري ميگيرن درست ميكنم اما چند روز پيش كه كارگر داشتم ناچار شدم مفصل برايش سالاد و ماست و خيار و نهار مفصل به سبك ايروني درست كنم و براي همين در تمام مدتي كه بالاي سر غذا بودم به اين فكر ميكردم كه چه كار بيخوديه كه زن ايروني واسه شكم بايد چند ساعت وقت بذاره تا در عرض چند دقيقه خورده و تموم بشه! اولش كلي فكر كن چي درست كنم بعد وايساد برنج پاك كن- خيس كن- دم كن- پياز داغ درست كن- خورش بپز- بوي غذا بگير و يك لنگه پا دم گاز وايسا كه چي بشه؟ حالم از مدل زن سنتي بودن بهم مي خوره. خدا رو شكر كه مجبور نيستم اينجوري زندگي كنم و فكر فريز كردن ريواس و باقالي باشم
-------
بنده با وجود راهنمايي هاي نيكو و آيدا نتونستم خط كامنتدوني رو تاهوما كنم. با همين بسازين و غر نزنين. باشد كه روزي ما راهش را ياد بگيريم!: دي
---

Jun 16, 2007

شب


چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم
چه ها كه مي بينم و باور ندارم
چه ها ‌چه ها چه ها كه مي بينم و باور ندارم
حذر نجويم از هر چه مرا برسر آيد
گو در آيد ، در آيد
كه بگذر ندارد و من هم كه بگذر ندارم
اگرچه باور ندارم كه ياور ندارم
چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم
سپيده سر زد و من خوابم نبرده باز
نه خوابم كه سير ستاره و مهتابم نبرده باز
چه آرزوها كه داشتيم و دگر نداريم
خبر نداريم
خوشا كزين بستر ديگر سر بر نداريم
در اين غم ،
چون شمع ماتم عجب كه از گريه (خو)آبم نبرده باز
چه ها چه ها چه ها
كه مي بينم و باور ندارم
چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم

-------
از نزديكي هاي غروب دلم شروع ميكنه به شور زدن. از شب- از تاريكي بيزارم. اضطراب پيدا ميكنم- بهم مي ريزم. خوابم نميبره و دلشوره مثل يه درد جسمي به جونم مي افته و حسش مي كنم. تك تك برنامه هاي ام.بي. سي4 رو ميبينم- دير وقت ميشه- خوابم ميگيره ولي خوابم نميبره. اضطراب نميذاره. روي شكم ميخوابم تا با فشار به شكمم بتونم اضطرابم رو كم كنم. براي خودم قصه ميگم. تو فكرم به كشتن تك تك سران ج. ا فكر ميكنم ولي باز فرقي نميكنه. ادامه ميدم. نامرئي ميشم و شخصا ميروم و تك تك سران و حتي زيرمجموعه هاشونو با دستهاي خودم ميكشم. تيكه تيكه ميكنم و از تصور مرگشون كم كم كوه خشمم سبك ميشه و كم كم اضطرابم فروكش ميكنه و بالاخره خوابم مي بره. مني كه سر ساعت 9 شب تا سر روي بالش ميذاشتم خوابم ميبرد الان حداقل يكساعت طول ميكشه تا بخوابم.
صبح آرومم. آروم آروم. بدون اضطراب. نور خورشيد شفام ميده و حتي به زخمي كردن كسي فكر نميكنم چه برسه به كشتن و تيكه تيكه كردن!
-------
يه نگاه به اين پست سيامك بندازين. خيلي جالبه
---

Jun 12, 2007

تلفن

فكر كنم بايد تلفن خونه رو هم عوض كنم! زنگ خورد و يه شماره موبايل غريبه روي كالر آيدي افتاد. هر كي بود جواب نداد. دوبار پشت سرهم. خودم باهاش تماس گرفتم. يه پسري گفت الو. گفتم آقا شما دوبار با تلفن من تماس گرفتيد و حرف نزديد. فوري قطع كرد و بعد هرچي زنگ زدم كسي گوشي رو برنداشت. خودش يك ربع بعد زنگ زد كه شما دو شب پيش به موبايل من زنگ زده بوديد خواستم ببينم چكار داشتيد! گفتم جناب حتما اشتباه شده شما ببخشيد. گفت: ببخشيد شما چقدر صداتون شبيه صداي خواهرم الهامه كه ايتاليا زندگي ميكنه!!!!!!!!!!!!!!!!! جواب ندادم و خواستم قطع كنم كه فوري گفت ببخشيد شما متاهل هستيد يا مجرد؟!!! گفتم متاهل و قطع كردم. صدا واسم آشنا نبود اما مطمئنم- حداقل به خاطر اسمي كه رو خواهرش گذاشت!- كه منو مي شناخته يا يه آشنا شماره بهش داده. موافقيد كه اگه دوباره مزاحم شد شماره شو به همه تون بدهم!؟

-------

پ.ن: من كه 14 سالم بود اين مدلي پسر و دخترها دوست مي شدن! من هنوز 14 سالمه يا تو اين 24 سال زمونه عوض نشده!!!!!!!!؟

Jun 8, 2007

بدون شرح



تو راه را به من نشان دادي اما توان پيموندش را به من نبخشيدي: سنت آگوستين
-------
پ.ن 1: چند جايي براي كار رفتم. يكي شون رك و پوست كنده روز مصاحبه بهم گفت: كسي كه اين همه وقت با آقاي ايكس- رئيسم در اون موسسه خراب شده- كار كرده قطعا مثل اون دزده! و ما باهاش كار نميكنيم. جالبش هم اين بود كه ميگفت: ايشون تا وقتي به اون موسسه نيومده بودن انقدر بدنام نبودن و اگه شما فقط تو دانشگاه باهاشون كار ميكردين ميشد ناديده گرفت! خدا ميدونه اين چندمين باره كه به خاطر حماقتم در انتخاب يك محل كار بد مجازات ميشم. اي مرده شور اون موسسه رو ببرن با اون كارمنداي نقرسي رواني يرقاني اش
---
پ.ن 2: خيال دارم شماره موبايلم رو عوض كنم. فقط به خاطر رزومه هايي كه فرستادم مجبورم تا وقتي كار پيدا كنم اين يكي رو نگهدارم. بعدش ميرم سراغ ايرانسل. همين الان هم خطش رو خريدم. برات اس.ام.اس ميزنم و شماره جديد رو بهت ميگم. تنوع طلبي من ديگه زده به سيم آخر! شماره موبايلم هم خسته ام ميكنه! از شوخي گذشته خيلي ها هستن كه نميخواهم بتونن باهام تماس بگيرن. خونه فرق داره مي توني گوشي رو بر نداري و بگي نبودم اما موبايل نه. يا خاموشي يا بايد جواب بدهي
---

Jun 5, 2007

حوصله

اول همه اينكه حالم خوبه. فقط حوصله اينترنت و وبلاگ رو فعلا ندارم. از ديشب تا حالا نتونستم وارد بلاگر بشم و الان كه درست شد گفتم كامنتدوني رو هم غير تائيدي كنم كه اگه باز گير كرد لااقل كامنت بذارم خوبم و شما ببينيد! خصوصا پروانه كه منو به خاطر ننوشتن تهديد به مرگ كرده!

Jun 1, 2007

همه چي و هيچي


نوشتنم نمياد كه نمياد. تو عالي قاپوي به قول پروانه خاكي دارم حال ميكنم نافرم! نامزدي جاتون خالي نباشه سه بار كميته ريخت و پول گرفت و رفت. يكشنبه پيش تولد ميترا خواهر ماندانا بود و دوشنبه اش هم تولد دخترش يعني بچه لك لك. يكشنبه ديگه تولد مانداناست. حواستون باشه روزش تبريك بگيدها! پارسال يك پست مفصل درمورد تولد ماندانا نوشتم. اگه خواستيد بخونيدش اينه.
---