Jan 28, 2008

فسنجون

دوباره برف اومد و منم سريعا كوچ كردم خونه مادربزرگم. البته دليل اصليش اينه كه اين هفته كار از هميشه بيشتره (سهامداراي خارجي ميان) و من انقدر دير ميرم خونه كه بهتره برم خونه مامان بزرگم كه نزديك تره تا صبح حداقل يك كمي بيشتر بخوابم. يكي از اين خارجي ها زن ايروني داره و طبق قراري كه با خانمش گذاشتن آشپزي با آقاست و نظافت با خانم. آقا هم از مادرزنش پختن همه غذاهاي ايروني رو ياد گرفته و هر بار مياد ايران رب انار ميخره كه اونجا فسنجون درست كنه. كسي از اين شوهرها واسه من سراغ نداره؟!!!

Jan 19, 2008

سرما

تموم اين 15-20 روز برف و سرما رو خونه مادربزرگم بودم. يه بار هفته پيش كوتاه يه سر اومدم خونه كه گاز نداشتيم و از ديشب هم دوباره اومدم خونه. براي بار هزارم تكرار ميكنم كه از سرما بيزارم. سو‍ژه هم واسه نوشتن ندارم. بگذريم كه نيكو و پروانه در كمال هوشمندي بهم سوژه دادن و منم جوابشونو نميدهم! اين پست رو فقط نوشتم كه آپ كرده باشم تا پروانه نزنه داغونم كنه

Jan 5, 2008

ازدواج

و اما دلايل مزدوج نشدن بنده. مهم ترين دليل خيلي ساده اينه كه من آدم زندگي مشترك نيستم. يعني چي هم نداريم. من آدمي هستم كه بايد مستقل و تنها باشه تا به آرامش برسه. در حقيقت حوصله اين كه كسي رو وارد حريم خودم بكنم رو ندارم. دليل بعدي اينه كه هرگز آدمي كه ميخواستم رو پيدا نكردم. شايد زياد سخت گيري كردم اما چون اهل ازدواج نيستم اين روش ناراحتم نكرده. منظور اين كه پيدا شد كه شد نشد هم اصلا مهم نيست. حالا كسي سوال خاصي داره راحت مطرح كنه تا توي همون كامنتدوني جواب بدم. گرچه دلايل من قطعا فقط دلايل من هستن نه كس ديگري يعني راه حل واسه ديگران رو نميشه با توجه به دلايل من پيدا كرد.