Aug 26, 2007

فراموشي

حقيقتش اينه كه خيلي راحت تر و سريع تر از اوني كه خودم فكر ميكردم گرين كارت رو فراموش كردم. قبلا هم گفته بودم كه اين خاصيت سوئيچ كردن در من بسيار قوي است و اصولا سريع دوباره سرحال مي آيم و روي پاي خودم مي ايستم. اين جزء معدود نعمات زندگيمه كه هميشه باهام بوده خصوصا در شرايط خيلي سختي كه گذروندم و در بدوشون فكر ميكردم از پا در ميام. البته الان ديگه هر وقت مشكلي پيش مياد ميدونم كه قطعا از سر مي گذرونمش. مثل هميشه چرا كه آدم اصولا موجود پوست كلفتيه و من جز دسته پوست خيلي كلفت ها هستم
---

Aug 22, 2007

هستم اگر مي روم

از همه كساني كه بهم تبريك تولد گفتن باز هم متشكرم و تشكر خاص از ماندانا- پروانه و مخمل به خاطر تبريك هاي خاصشون.
-------
كار بد نيست به صبح زود بيدار شدن عادت كردم. محل كارم از شنبه عوض ميشه. راستش اصلا وبلاگم نمياد. فقط نوشتم كه كسي فكر نكنه از شر من راحت شده! فعلا...
-

Aug 16, 2007

...

وحشتناك بداخلاق بودم. نميگم الان خوب خوب شدم اما به كمك تو خيلي آروم ترم. نود درصد جاهايي كه راحت از كوره در مي رفتم ساكتم و اين رو مديون توام. شايد بگي موقته- باشه اما ارزش داره. به نظر تو نداره؟
---
پ.ن يك: رفته بودم اجراي سنفوني رسول عشق و اميد رو در تالار وحدت ديدم. شوهر دوستم عضو گروه كر بود و برام بليط آورده بود. عالي بود. جدا عالي بود.
پ.ن دو: سابقا 4 كارم تموم مي شد الان 5.30. سابقا پنج شنبه ها تعطيل بودم و الان نيستم خوب معلومه كه كم به اينترنت مي رسم.
---

Aug 12, 2007

كار

مطمئنم يك گوشه اين شهر يك شغلي منتظر منه همونطور كه من منتظر اون هستم. مطمئنم كاري هست كه من براش مناسبترينم همون طور كه اون براي من مناسبترينه و مطمئنم دير يا زود پيدايش ميشه. عميقا به اينكه هر چيزي در زمان مناسب خودش پيش مياد و دست منو شما نيست اعتقاد دارم و... داشتم اينا رو مي نوشتم كه تلفن زنگ زد.
-
از فردا صبح ميرم سر كار
-

Aug 8, 2007

منصور

ديشب خواب ديدم دوست دختر منصور خواننده هستم!!! كي ميدونه تعبيرش چيه؟
-

Aug 3, 2007

عشق دوران خاله بازي


اولين بار كه عاشق شدم شش ساله بودم! معشوق هم يك جوان رعناي هجده ساله بود كه برادر زاده همسايه مون بود و بعدها يك مترجم معروف از آب دراومد تا ثابت كنه من از همون بچگي فرهيخته بودم و سراغ هركسي نميرفتم! تمام دوران كلاس اول دبستان من در عشق اون گذشت و در پايان كلاس اول كه سواد دار شده بودم يك نامه عاشقانه هم براش نوشتم و بعدش عشقم ورپريد! جالب اينجاست كه مريم اون يكي همسايه مون كه دوست صميمي و همبازي من بود هم رقيبم بود و هر دو با هم عاشقش شده بوديم. بنده خدا يادمه تا ما دو تا رو مي ديد خجالت مي كشيد! حالا چرا خدا عالمه. در اون زمان خود اون آدم عاشق دخترعمه اش بود كه دختر همسايه ما و همسنش بود و دختر عمه هم عاشق يكي ديگه! و اين قصه سر دراز داشت. راستي شماها اولين عشقتون كي بود؟
---
پ.ن: اين پست به دستور پروانه جونم كه حوصله اش از پست قبلي سر رفته بود نوشته شده
_