Jan 23, 2006

كاوه آهنگر

موافقيد امروز بريم سراغ يك اسطوره ديگه؟! اين دفعه كاوه آهنگر
يادم نيست چندسالم بود كه براي اولين بار داستان كاوه رو شنيدم. ولي خوب يادمه كه تا مدتها عاشقش بودم، عاشق كاوه! و غصه مي خوردم كه چرا مرده!!! هنوزم اسم كاوه يكي از اسامي مورد علاقه منه

روايت است كه: كاوه در عين اين كه آهنگر بود، دانشمند (فيلسوف) هم بود و در اصفهان زندگي مي كرد. ضحاك دو پسر كاوه را كشته بود و كاوه براي خونخواهي آنها سعي كرد مردم را عليه ضحاك تحريك كند. به همين دليل، جمعى از فالگيران و ستاره ‏شناسان را كه مورد اعتماد مردم بودند تشويق كرد تا به كمك خواب و طالع بيني و... به مردم بفهمانند كه زمان انقراض اين حكومت نزديك شده، همچنين به مردم گفت كه اين قوم از طرف يزدان پاك (ايرانيان در آن زمان زرتشتي بودند) نيستند بلكه از جانب اهريمن بر مردم استيلا يافته اند و نشان ناپاكى و پليدى آنها اين است كه جانور مقدسي مانند گاو را كه خداوند مخصوص زراعت قرار داده، مى‏كشند و گوشت آنرا مى‏خورند، شايد به همين مناسبت هم نام خود را كه (زنده ‏دل) و يا بقول اعراب (جندل) بود، گاوه نهاد و گرزى به شكل سر گاو براى خود ساخت و درفش گاوپيكر آماده كرد كه نام آنها درفش كاويانى و گرزه گاوسر بود. سپس شخصى به نام فريدون از قبيله آباديان را پيدا كرده و براي پادشاهي به مردم معرفي كرد و در نهايت از آن جا كه ايرانيان مار را بسيار مكروه و زشت مى‏دانستند و كشتنش را واجب، به مردم اصفهان گفت كه قوم ضحاك (كه از مردم كلده بودند) اهريمن را پرستش مى‏كنند و مار را از خدايان خود مى‏پندارند و اين سخن بخصوص تأثير بزرگى در نفرت مردم از ضحاك داشت و چون در آن ايام يكى از ضحاكيان پدر خود را كشته بود، كاوه اين مسئله را هم در نظر ايرانيان، (كه پدر را خيلى گرامى مى‏داشتند) به وسيله اي براي نفرت مردم از ضحاكيان تبديل كرد. در نهايت مردم اصفهان سپاهي عظيم به رهبري كاوه آماده كردند و والي اصفهان را دربند كرده و با سپاهي به طرف كوه دماوند كه اقامتگاه فريدون بود حركت كردند و او را به جاي ضحاك انتخاب كرده و به شاهي رساندند

اين روايت تاريخي اش بود، قصه مار روي شونه و... رو چون همه شنيديم تكرار نمي كنم! ولي درفش كاوياني حميد مصدق رو اگه تونستيد حتما بخونيد