Dec 2, 2007

شرايط

فعلا تا اطلاع ثانوي مسافرت عقب افتاد. من بدون دخترخاله جون جونم جائي نميرم. بازم از پروانه جونم بي خبرم. تقصير اين حاج بارانه كه چشممون زد. هي به من گفت تو چرا هر شب با پروانه چت ميكني. دارم داكيومنت ها رو مي خونم و كلاس هم شركت مي كنم تا ارتقا بگيرم. كي معلوم نيست. ماني يه بار بهم گفت انقدر زندگي تو با كار و كلاس زبان پر نكن و به فكر تفريح هم باش اما من هنوز از اين مدل زندگي حوصله ام سر نرفته. هفته اي شش روز روزي ده- دوازده ساعت كار و جمعه ها هم شش ساعت كلاس زبان. خيلي زندگيم رمانتيك شده نه؟

0 comments: