Apr 2, 2008

روز از نو

از دهم فروردين برگشتم سر كار. هفته اول ايزدشهر بودم. بد نبود. جاي شما خالي. همه اش خوابيدم! دوازده فروردين با ماندانا اينها بودم و سيزده به در با عمو و مادر بزرگم. خواهرم غير از صد هزار تومني كه بهم عيدي داده بود يك آي پاد تاچ هشت گيگ هم به من عيدي داد! صد تومن هم از بابام اينها عيدي گرفتم. ماني هم يك تي شرت زارا برام خريده بود. خلاصه عيد قابل قبولي بود! جاي پروانه جونم خالي.
اين شبي چهار تا سريال خيلي چسبيد. براي اولين بار شب ها به خاطر مهران مديري تا دوازده بيدار مي موندم. البته سركار اومدنم شده بود عذاب اليم اما به هرحال سالي يك باره ديگه.
آرزو هم وبلاگش رو حذف كرده. چه حال گيري ست كه بري ببيني وبلاگها حذف شدن.
فردا ناهار مهناز مياد خونه ام. نيمرو بهش بدهم خوبه؟!!!
---
حاج باران فكر نكني به دستور تو اين پست رو نوشتم ها. درخواست پروانه جونم رو اجابت كردم!

0 comments: