Jan 9, 2006

آزادي زنان

قطعاً همه ما تا به حال بارها كلمه فمينيسم رو شنيديم. اما خيلي هامون معني دقيقش رو نميدونيم. به شخصه پسرهاي زيادي رو ميشناسم كه وقتي براي اولين بار بهشون گفتم كه من فمينيست هستم، اولين اظهارنظرشون اين بود كه "اِ، جداً؟ چرا؟ تو كه زشت نيستي! هر چي زن و دخترِ زشت و عقده ايه، فمينيسته!" بارها گفته و شنيده شده كه پشت سر هر مرد موفقي يك زن قدرتمند وجود داره، و با اينكه همه (حتي خود مردها) خوب ميدونن كه زن (به عنوان مادر)‌ عامل اصلي رشد، پرورش و تربيت مردست و آنچه كه در مهر مادري وجود داره در عشق پدري نيست، اما هيچ گاه و در هيچ جا، حتي در پيشرفته ترين جوامع، به زن ارزشي كه بايد داده بشه، ارزشي برابرِ اونچه كه به مردها داده ميشه، داده نشده. چرا؟
اين طرز فكر بيشتر از اينجا شروع ميشه كه همونطور كه گفتم خيلي هامون معني اين كلمه رو نميدونيم. اما واقعاً فمينيسم چيه؟ برابري زن و مرد؟ برتري زن از مرد؟ بي نيازي زن از مرد؟

فمينيسم نهضتى بود براى مطالبات حقوقى زنان كه در اواخر قرن 19 ميلادى و در پى اعتراض به نابرابريهاى اجتماعى در اروپا شكل گرفت و به تجزيه و تحليل اين نابرابريها پرداخت و گرچه بسته به نوع فلسفه و ايدئولوژيهاي مختلف انواع مختلفي هم داشته و دارد، (فمينيسم‏هاى راديكال، ماركسيست، سوسياليست، ليبرال، مدرن و اسلامى) اما ريشۀ اصلي همۀ اونها پذيرشِ حق انتخاب براي زنهاست و دستيابي زنها به حقوق برابر با مردها در جوامع. اين جنبش تا قبل از دهۀ 1960 خواستار برخورداري از فرصتهاي برابر با مردان بود (مثل حق رأي براي زنان) اما فمينيستهاي جديد خواستار انقلابي هستند تا برابريِ کامل زن و مرد در تمامي زمينه ها، از جمله کار در خانه و بيرون از آن، آموزش، سياست و غيره را در بر بگيرد

از نظر لغوي فمينيسم در بعضي از کتاب هاي معروف اين انديشه، به معني "مورد ترديد قرار دادن تقسيم کار در جهاني است که مردان را مسئول حوزۀ عمومي، يعني کار، ورزش، جنگ و دولت قرار داده و زنان را در حوزۀ خصوصي، يعني خانه نگه داشته" مشخصاٌ و به طور خيلي طبيعي اين ايستادن در مقابل قوانين و مقرارتي که زنان را فرو دست نگه ميدارد عده اي از مردان را - که البته تعدادشان هم کم نيست، خشمگين مي کند! اما بهرحال ثابت شده که بايد به زنان هم آزادي داد و معني اين آزادي امكانِ فعاليتِ برابر (صرفنظر از ضعف هاي جسماني و قدرتي كه تنها تفاوت بين اين دو جنس هستند) در زمينه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است. باز هم تكرار ميكنم، امكان فعاليت برابر و نه بالاتر و يا بي نيازي زن از مرد. همان طور كه مردها هم از زنها بالاتر نيستند. همانطور كه مردها بي نياز از زن ها نيستند. منظور از نياز، خصلت طبيعي انسان ها در اجتماعي بودنشان است. انسان ها (زن يا مرد) با هم برابر و به هم نيازمند هستند و پائين تر دانستن يكي از آنها نسبت به ديگري، از كم مايگي انديشه و تفكر، از تحجر و كج انديشي، سرچشمه ميگيرد

البته بايد بدانيم كه فمينيسم جنبش واحدي نيست و گر چه تمام فمينيست ها در باره فرودست نگه داشته شدن زنان هم عقيده هستند، دلايل اين فرودستي در بينشان متفاوت است و نحوۀ مبارزه با آن هم در جوامع مختلف باهم فرق ميكند. يعني دو فمينيست ميتوانند در مورد اينکه زنان بطرز غيرعادلانه اي از حقوق برابر و احترامِ متقابل محروم هستند، با هم توافق داشته باشند ولي در عين حال، در مورد اينکه چگونه و چرا اين ناعدالتي وجود دارد و چگونه ميتوان به آن پايان داد، نظرات کاملاً متفاوتي داشته باشند كه به شرايط اجتماعي مختلفشان برميگردد. مثلاً فمينسيت هاي ايراني اغلب با دوگانه سازي زن و مرد و طرز فكر سنتي حاكم بر كشور ما در مورد تفاوت اين دو روبرو هستند و از زاويه ديگر همين دوگانه سازي ميتواند براي برخي از زنان ما حتي هراس انگيز هم باشد. فمنيست هاي ايراني در تحليل هاي خود وقتي از مرد سخن ميگويند، منظورشان فرهنگ مردسالار است، اما هر زني تلقي اش از مرد با مصداق يا مصداق هاي مشخصي گره خورده است که گاه با آنان رابطه عاطفي هم دارد، چه در مقام دوست، همسر، برادر يا پدر. به عبارت ديگر هر انتقادي به مفهوم مرد براي زنِ ايراني مخاطبِ انتقاد از مردي مشخص است که با او رابطه عاطفي دارد و اين انتفاد ميتواند به اين رابطه آسيب برساند و اين مشكل اصلي ما زنان ايراني است. دستِ كم گرفتن خود و كوتاه آمدن به خاطر حفظ (و يا احترام به) يك رابطه

در پايان بايد گفت كه اختلاف نظرها ميان فمينيستها و غيرفمينيستها ميتواند هم در مورد ادعاهاي توصيفي وهم در مورد ادعاهاي هنجاري، بروز کند. براي مثال برخي از غير فمينيستها در مورد اينکه به زنان چگونه بايد نگريسته و رفتار شود با فمينيستها توافق نظر دارند، ولي مشکلي در وضعيت زنان آنچنان که اکنون وجود دارد نميبينند. برخي ديگر در مورد زمينه هاي اخلاقي و ديدگاه هاي سياسي اختلاف نظر دارند. در تلاش براي ترسيم طرحي از موضوع فمينيسم، سوزان جيمز فمينيسم را اينگونه توصيف ميکند: فمينيسم بر اساس اين باور که زنان در مقايسه با مردان تحت ستم و دچار محروميت هستند، و اينکه اين ستم به نوعي غيرمشروع و ناعادلانه است، بنياد گذاشته شد. با اين حال در زير چتر اين توصيف کلي، تفاسير بسياري از زنان و ستمي که بر آنان مي رود وجود دارند. بخاطر همين، اين اشتباه است که از فمينيسم يک ديگاه فلسفي واحد ارائه کنيم و يا از آن بعنوان يک برنامه سياسي مورد توافق برداشت کنيم. به نظر ميرسد که جيمز در اينجا از مفاهيم "ستم" و "محروميت بعنوان مَحمِلي براي مفهوم مستقل و قائم به ذات ناعادلانه در بيان اختلاف نظرها استفاده ميکند

ممکن است برخي ترجيح بدهند فمينيسم را تنها با ادعاي هنجاري تعريف کنند: فمينيستها کساني هستند که معتقدند زنان سزاوار حقوق برابر، احترام متقابل، يا ... (اين جاي خالي را با مفاهيمي که در معناي عادلانه ميگنجد پُر کنيد) هستند، و احتياجي به اين باور نيست که وضعيت امروز زنان ناعادلانه است. با اين حال اگر اين اصطلاح قراردادي را بپذيريم، شناختن چند منشاء مهم اختلاف نظرها، هم در درون فمينيسم و هم ميان فمينيستها و غيرفمينيستها، مشکل خواهد شد. همچنين اصطلاح «فمينيسم» مقدار زيادي از کارايي خود را براي اتحاد آنان که توجه و تعهدات آنها از باورهاي اخلاقيشان به ديدگاه هاي اجتماعي و سياسي، فراروييده است، از دست ميدهد. فمينيستها فقط کساني نيستند که بطور اصولي متعهد به عدالت براي زنان هستند، فمينيستها به ضرورت تغييرات اجتماعي براي حل مسئله زنان باور دارند. مستلزم کردن فمينيسم هم به تعهدات اخلاقي و هم به تعهدات تجربي استفاده امروزين از اصطلاح «فمينيسم» را در گفتمان عمومي جامعه قابل درک ميکند. در گفتگوهاي روزانه بسيار اتفاق مي افتد که هم مردان و هم زنان يک پيشوند هشدارگونه در ابتداي نظرشان مي گذارند:"من فمينيست نيستم اما ...". البته از اين اصطلاح براي مقاصد گوناگوني استفاده ميشود ولي يک استفاده مشخص اين است که در دنباله اين جمله ادعاهايي مطرح ميشوند که فرق زيادي با ادعاهاي فمينيستي ندارند. بعنوان مثال:"من فمينسيت نيستم اما بر اين باورم که زنان در ازاي کار برابر بايد مزد برابر دريافت کنند." يا "من فمينيست نيستم اما خوشحالم که بالاخره زنان بسکتباليست برتر در جام ملي بسکتبال زنان، داراي جايگاه شناخته اي شدند و از گمنامي به در آمدند." اگر ما هويت يک «فمينيست» را هم بعنوان تعهد کسي به يک ديدگاه هنجاري مبني بر اين که وضع زنان چگونه بايد باشد، و هم بعنوان يک موضع گيري درباره شرايط زنان آنچنان که امروز هست، در نظر بگيريم، مي توان تصور کرد که کسي بخواهد يا ادعاي هنجاري و يا ادعاي توصيفي را تاييد نکند. پس بنابراين مي توان اين را پذيرفت که مواردي وجود دارد که زنان در محروميت از حقوقشان بسر ميبرند، بدون اينکه بخواهد از يک تئوري گسترده اخلاقي پشتيباني کند (مخصوصا وقتي که معلوم نباشد آن تئوري گسترده اخلاقي چه هست). از سوي ديگر کسي ميتواند بصورت خيلي کلي اين را بپذيرد که تساوي حقوق براي زنان چيز خوبي است، بدون اينکه بخواهد اين را تصديق کند که وضعيت روزمره زنان ناعادلانه است مخصوصا وقتي که معلوم نباشد اين تصديق تا کجا ادامه پيدا ميکند. با اين حال فمينيستها، حداقل در رابطه با گفتمان عمومي اجتماع، هم موضوع گسترده حقوق عادلانه براي زنان را ميپذيرند و هم وضعيت روزمره زنان را به همان صورت گسترده غيرعادلانه ارزيابي ميکنند. کساني که فمينيسم را قبول ندارند، براحتي ميتوانند بخشي از اين ديدگاه را تاييد کنند ولي مايل نيستند همه آنچه را بعنوان يک مجموعه مشکل زا ارزيابي ميکنند بپذيرند

هيچ زني فقط به علت اينکه يک زن است تحت ستم قرار نميگيرد، براي اينکه آن شکل ستمي که بر او اِعمال ميشود بستگي به اين دارد که او «چگونه» زني است. در دنيايي که يک زن ميتواند مورد نژادپرستي، ستم طبقاتي، نفرت از همجنسگرايي و… قرار بگيرد، اگر زني مورد چنين ستم هايي قرار نميگيرد بخاطر تعلق او به نژاد، طبقه، دين و خصوصيت جنسي خاصي است. همچنين اين مسئله به اين كه يك زن، خود چگونه با زن بودنِ خود كنار آمده هم در ارتباط است. تا وقتي كه از زن بودن خود راضي نباشيم و به آن افتخار نكنيم، روزگار بهتري انتظارمان را نميكشد
اين جملۀ اوريانا فالاچي را به خاطر داشته باشيم :زن بودن لطيف و زيباست، جنگي است كه پاياني ندارد. اگر زن باشي خيلي بايد تلاش كني تا ثابت كني كه اگر خدايي وجود داشته باشد ميتواند دختري زيبا و افسونگر و يا پيرزني سپيد موي باشد و خيلي بايد بجنگي تا به همه بقبولاني، آن روز كه حّوا سيب را از درخت ممنوعه چيد، گناه به وجود نيامد، بلكه فضيلتي به نام نافرماني زاده شد. فضيلتي كه وجودش در دنياي ما مديون وجودِ زيباي زنان است، يادمان باشد كه هميشه به آن افتخار كنيم و فراموش نكنيم آنان كه فمينيسم را به معناي زن سالاري ميدانند به اندازه طرفداران مردسالاري در اشتباه هستند