Feb 16, 2006

خودسوزي

من زن ِ ایرانی
اهل ِ خود ویرانی
آینه ی دق کرده
بس که هق هق کرده
مثل یک کوه ِ یخ
می چکم در مطبخ
از سپاه ِ تسلیم
روز و شب بی تقویم
آی مَردُم مُردَم
باز هم سر خوردم
مُردَم از مَرد ِ بد ِ نامَردم
من به خود نه که به زن بد کردم
من پر از تنهایی
وحشت از زیبایی
در نمد پیچیده بی هوا پوسیده
بره ی قربانی ابرک بارانی
آی مَردُم مُردَم
باز هم سر خوردم
مُردَم از مَرد ِ بد ِ نامَردم
من به خود نه که به زن بد کردم
بر تن ِ یاس ِ سفید ِ سفره، جای ِ قلاب ِ کمر می سوزد
لب ِ فریاد ِ مرا می دوزد ، سیرسیرم سیر از مشت و لگد
برده داران ِ حقیر ِ مرگ بو، بر سر ِ بازار عاشق می کُشند
خواب ِ مخمل را بر هم می زنند، این کنیزکان خواهر منند
آی مَردُم مُردَم
باز هم سر خوردم
مُردَم از مَرد ِ بد ِ نامَردم
من به خود نه که به زن بد کردم

خديجه غلامي، متولد خرم‌آباد ۱۷ ساله که يك دختر چند ماهه دارد. خودش مي‌گويد بيش از سنش مي‌داند، بيش از اين رنج كشيده و حالا همسن و سال همسر سابقش است كه 35 سال دارد. بالاخره بعد از همة‌ماجراها از او جدا شده و زندگي‌اش را با كودكش آغاز كرده است. از این که خودش را سوزانده پشيمان نيست، از ازدواجي كه كرده پشيمان است. «مي‌گفتند او آدم درس خوانده‌اي است. ليسانسه است. فرهنگي است. فكر كردم بخت، بخت اول است. او به من قول داده بود كه درسم را بخوانم ولي به من اجازه درس خواندن نداد، معدلم 77/19 بود. اما زندگي ما پر از دعوا و كتك‌كاري شد.» و اين باعث شد كه خديجه آتش به زندگي و خودش بزند
.http://www.irwomen.com/first.php?id=124
هیچی به مطلب اضافه نمی کنم تا حالت شعار پیدا نکنه. خودتون قضاوت کنید