سلام. من مسافرت بودم و جمعه شب برگشتم. ای خدا- دوباره کار! باز جای شکرش باقیه که این هفته چهار روز بیشتر کار نمی کنم و بعدش دوباره پنج روز تعطیلم. تقویم رو نگاه کردم. خوشبختانه تعطیلی ها امسال بر خلاف سال قبل کمتر به پنج شنبه و جمعه افتادن. عیدی کلی چیزهای باحال گرفتم + پول (که از همه شون بهتره!!! ) یک خودکار با روکش طلا هم توشون بوده. هنوزم عیدی هام ادامه دارند چون هنوز همه از سفر برنگشتن
تو اداره کلی از خدماتی ها و نظافت چی های بیچاره رو بیرون کردن. تعدیل نیرو. دلم برای بعضی هاشون خیلی سوخت. اما یکی دو تا بودن که غیر از این که تنبل بودن و پررو- بوی عرق هم می دادن! در مورد اونها (دروغ چرا) ناراحت نشدم! چون آدمی که زمستون بوی عرق تن بده- وای به حال تابستونش! منم از هیچی به این اندازه بدم نمیاد. شین ظاهرا قراره آخره هفته بره شمال. ماندانا- مهناز و نرگس مسافرت بودن (هر کدوم یک طرف) و برگشتن. از اوراکل- مریم- کسری- سیاوش و دنیا که مدتیه بی خبرم. شیوا و ماهوند هم ظاهراْ همیشه این وب لاگ رو می خونن و فقط وقتی با هم دعواشون میشه ازشون خبردار میشیم! شروین اینجا مطالب رو می خونه و از طریق دیگه جواب میده! نسیم اون طوریکه توی وب لاگش نوشته تهرانه و مشغول عید دیدنی. شقایق هم با توجه به اینکه سپنتا توی راهه (اگه اسمش تغییر نکنه) تهرانه. پریسا ایران نیست و خواهرم هم بعد از تعطیلات برمی گرده دهاتشون! يعني قشم
من بیشتر از هرچیز خوشحالم که هوا داره رو به گرما میره!!! (مهناز جون هر چقدر که دلت می خواهد می تونی حرص بخوری! ) راستی مهر ۷۵ یک فالگیر هندی بهم گفته بود که سال ۸۵ از پله ها پرت می شم و می میرم!!! خلاصه اگه مردم حلالم کنید! نکردید هم که نکردید مهم نیست!!! آدرسش رو به شراره دادم. اگه حرفش راست دراومد از طریق شراره و شقایق همه تون بروید پیشش و خبر مرگتون رو بشنوید چون فقط تاریخ و نوع مرگ رو می گه! خوش باشید. فعلاْ