کتابی هست که مدتیه دارم می خونمش و به خاطر سبک و قلم نویسنده اش و ارزشی که کتاب داره و همین طور حجمش خوندنش به کندی پیش میره (چون آدم بخیلی هستم نه اسم کتاب رو بهتون میگم و نه اسم نویسنده اش رو!) اما حقیقتاْ بی نظیره. این چند تا جمله رو از فصل های پایانی اون انتخاب کردم که اینجا می نویسم تا شماها هم بخونیدش
ذهن انسان تا چه حد قادر به از اين شاخ به آن شاخ پريدن است. درون پوست آدم عرصه هاي گوناگون از «خود» مدام با يكديگر در ستيزند. پس تعجبي هم ندارد كه نمي توانيم بر روي هيچ چيز متمركز باقي بمانيم و ابزار كنترل از راه دور را ساخته ايم كه راحت كانال عوض كنيم. اگر يكي از اين ابزارها را بر روي خود امتحان كنيم آنقدر كانال كشف ميكنيم كه برنامه ريزان تلويزيون هاي كابلي يا ماهواره اي هرگز به خواب هم نديده اند
مخ بنده هم فعلا داره کانال عوض می کنه! از یک طرف این آهنگ بنیامین توی ذهنم (ذهن بنده هم ضبط داره هم هم پخش و هم دي وي دي و وي سي دي! دارندگيه ديگه!!) پخش میشه
تنگ غروب هواي تو
ذهن انسان تا چه حد قادر به از اين شاخ به آن شاخ پريدن است. درون پوست آدم عرصه هاي گوناگون از «خود» مدام با يكديگر در ستيزند. پس تعجبي هم ندارد كه نمي توانيم بر روي هيچ چيز متمركز باقي بمانيم و ابزار كنترل از راه دور را ساخته ايم كه راحت كانال عوض كنيم. اگر يكي از اين ابزارها را بر روي خود امتحان كنيم آنقدر كانال كشف ميكنيم كه برنامه ريزان تلويزيون هاي كابلي يا ماهواره اي هرگز به خواب هم نديده اند
مخ بنده هم فعلا داره کانال عوض می کنه! از یک طرف این آهنگ بنیامین توی ذهنم (ذهن بنده هم ضبط داره هم هم پخش و هم دي وي دي و وي سي دي! دارندگيه ديگه!!) پخش میشه
تنگ غروب هواي تو
تنگ غروب صداي تو
تنگ غروب راه افتادم دنبال رد پاي تو
همه جا رو گشتم از تو رد پايي نيست که نيست
هيچ کجايي يه نشوني يه صدايي نيست که نيست
چشام به راه جاده ها
سواره ها پياده ها
ميرفتن و ميومدن اما نبودن گل من
از همه جا رفته بودي بي اعتنا رفته بودي
من موندم و خيابونا پرسه زدن تو ميدونا
به هر کسي مي رسيدم نشوني تو مي پرسيدم
تو کوچه ها و خونه ها بودم مث ديوونه ها
عکستو از دور مي ديدم دنبال تو ميدويدم
مي رسيدم جات خالي بود سايه ي تو خيالي بود
و از طرف دیگه به خاطر رو به گرما رفتن هوا ذوق می کنم (يكي از همين روزها یه تاپیک در این مورد می نویسم) و یهو می پرم رو کانال کاری! و غصه فردا که باید برم سر کار میاد سراغم! کانال بعدیش کارایی هستن که نکردم و باید انجام بدم (باید خونه نجلا برم- به سهیلا تلفن کنم- یک سری کار تایپی شخصی دارم- باید بانک برم- برای خونه خرید کنم. حالا یه دفعه تلویزیون مغزم پارازیت می فرسته (برق شبکه قطع شده!) سروناز کو؟ آخی عروسكم تنهاست. منو بگو كه اصلا حواسم به این بچه نیست! حالا کانال بعدی: خدا کنه شب جمعه شراره دخترشو با خودش بیاره. یه دفعه کانال بر می گرده روی صحبت های تلفنی دیشبم و... خدائیش ژاپنی ها باید یه ریموت کنترل واسه مخ آدما بسازن! اصلا محققای خودمون از همینا که جایزه جشنواره خوارزمی می گیرن و شارژر موبایل بدون سیم می سازن. چه با حال میشه نه؟
و از طرف دیگه به خاطر رو به گرما رفتن هوا ذوق می کنم (يكي از همين روزها یه تاپیک در این مورد می نویسم) و یهو می پرم رو کانال کاری! و غصه فردا که باید برم سر کار میاد سراغم! کانال بعدیش کارایی هستن که نکردم و باید انجام بدم (باید خونه نجلا برم- به سهیلا تلفن کنم- یک سری کار تایپی شخصی دارم- باید بانک برم- برای خونه خرید کنم. حالا یه دفعه تلویزیون مغزم پارازیت می فرسته (برق شبکه قطع شده!) سروناز کو؟ آخی عروسكم تنهاست. منو بگو كه اصلا حواسم به این بچه نیست! حالا کانال بعدی: خدا کنه شب جمعه شراره دخترشو با خودش بیاره. یه دفعه کانال بر می گرده روی صحبت های تلفنی دیشبم و... خدائیش ژاپنی ها باید یه ریموت کنترل واسه مخ آدما بسازن! اصلا محققای خودمون از همینا که جایزه جشنواره خوارزمی می گیرن و شارژر موبایل بدون سیم می سازن. چه با حال میشه نه؟
راستی ديروز هفده آوریل ست. هر کس که کتاب آوریل شکسته (اثر اسماعیل کاداره) رو خونده باشه میدونه چی میگم. از روزی که اون کتاب رو خوندم همه ۱۷ آوریل ها برام معنی دارن. اینم کانال آخر