چيز زيادي براي نوشتن ندارم. ميخواهيد باور كنيد يا نه اما بهم خيلي خوش مي گذره. بيكاري و استراحت بزرگترين لذته و هرگز از اون آدما نيستم كه بگم اگه بيكار بمونم احساس پوچي ميكنم. برعكس بسيار هم خوشم و ميبينيد كه حتي بر خلاف وبلاگهاي قبلي ام -كه در زمانهاي كار كردنم نوشته ميشدن- حتي از سرما شكايتي ندارم! تنها ابري كه آسمون دلم رو تيره كرده اينه كه بالاخره اين دوره خوشي تموم ميشه. البته انشاا... هرچي ديرتر! براي همين هم - چون خوشم و دليلي واسه غر زدن ندارم- زياد نمي نويسم
Jan 3, 2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
6 comments:
Hehehe ke khosh migzare, mosaferat nemikhahi beri? moondi too khoone khob maloome az sarma khabari nist,
کلی جون ... حالا نمیشه شوما غر نزنی ولی بنویسی ... بعضی وقتها فکر میکنم منم وقتی زندگیم خیلی خوشه حرفی برای گفتن ندارم .. من که میگم حالمون خوش نیست .. واقعا نیست .. مادر جونم من منتظرم ها .. دل تو دلم نیست .. انقدر که برای تو دعا کردم که برای خودم تو عمرم دعا نکردم ( حالا یک ذره دروغ گفتم!!!!) ببخش شما .. من منتظر خبر های خوب خوبم ..
به پروانه: منم موافقم كه حالمون بده! من كه الان چند برابر حالم بده
به شين: تو خونه سرد نيست؟ پس خبر نداري كه من با كلاه بافتني مي خوابم
بیا یک چیزی بگو حالم گرفته ... یک چیز خنده دار .. دلم لک زده برای خنده ..
خاك به چووك! خنده دار از كجام بيارم؟
جان به جانت كنند مثل كنيز كفگير خورده بايد غر بزني - حقا كه فكر كردي خوانندگان محترم فقط بايد در بدبختي ها و فلاكت و ادبار شريك باشند در سفر و خوشگذراني دريغ از يك خط!!! سفر بخير منتظر برگشتنت ميمانم
Post a Comment