Mar 13, 2007

بهار


بهار نزديكه. بهاري كه شايد آخرين بهار اقامت من در ايران- جاي كه بدنيا اومدم و بزرگ شدم- باشه. وقتي به اين موضوع فكر ميكردم يهو به ذهنم رسيد كه بهاري هم وجود داره و در راهه كه آخرين بهارزندگي من خواهد بود. اما از فكر كردن به اين موضوع هيچ حس بدي بهم دست نميده. اگه بخوام روراست باشم بايد اعتراف كنم كه هيچ وقت از مردن نه تنها نترسيدم بلكه حتي بدم هم نيومده! حتي در اين چند ماهه اخير كه به خاطر رفتن به آمريكا هيجان زده و خوشحال هستم هم اگه بهم بگن كه همين الان ميميري واسم مهم و يا حتي ناراحت كننده نيست. شايد چون ميدونم اگه برم آمريكا هم فرقي نداره. بالاخره كه بايد مرد- دير و يا زودش چه چه فرقي داره؟
اين نظر خودمه ها. ماندانا و مشتي نرويد الان برام روي منبر كه آي: زندگي زيباست اي زيباپرست!!! خوب به نظر من زيبا نيست! چه كنم؟! من كه خودم ميگم نهيليستم! همون بهتر كه از ايران برم شايد تنوع كمي حالم رو بهتر كنه
---
تو زندگيم دوسال خيلي خوب داشتم. سال 66 كه دانشگاه قبول شدم و سال 85 كه لاتاري گرين كارت آمريكا رو برنده شدم
دو سال خيلي بد. سال 75 كه مادرم فوت كرد و سال 80 كه 4 تا از 5 تا جراحيم انجام شد
و دوسال نسبتا بد. سال 74 كه شروع بيماري خودم و شروع سرطان مادرم بود و سال 79 كه اوج بيماري ام بود و منجر به جراحيهام شد و خيلي درد جسمي كشيدم
سي و يكسال بقيه اش معمولي بود. اما در تمام اين سي و هفت سال- همونطور كه گفتم حتي در دو سال خوبش- از مردن نه بدم ميومد نه ميترسيدم
-------
به هر حال بهار داره مياد و به چندين و چند دليل برام خيلي خوشحال كننده است: 1- هوا رو گرما ميره 2- الهام رو به آمريكا ميره! 3- قراره اونجا در ايالتي اقامت كنه كه حتي زمستونهاش زياد سرد نميشن 4- زندگيم داره دستخوش تغيير ميشه و من هميشه تغيير رو دوست داشتم و دارم و از ركود بيزار بودم و هستم حتي اگه مطمئن باشم اون تغيير در جهت منفيه چه برسه به الان كه ممكنه در جهت مثبت هم باشه
-------
امشب چهارشنبه سوريه. سنتي كه در قاموس نسل جديد به يك وحشي بازي كامل تبديل شده. فردا تهران شبيه به يك ميدان جنگ خواهد بود. با ديوارها و تابلوهاي سوخته- با بيمارستان هاي پر و با كف خيابانهايي كثيف! يكي ديگر از هداياي ناشي از محدوديت هاي جمهوري اسلامي به ملت ما
---

5 comments:

Anonymous said...

Salam, Man nemigam Kasi digar Bere, Faghat migam Dorost she, Khod be Khod, In Ham Noee Omid Ast, Nemishe Adam Omid Dashteh Bashe?

Anonymous said...

اولا که زندگي زيباست اي زيبا پسند. نه پرست

دوما براي تو بايد فاتحه خوند. کارت از بالاي منبر رفتن گذشته

سوما تحول چه ربطي به سفر داره ؟ اگه بلد نباشي تحول رو از درونت انجام بدي سفر به ماه هم برات تحولي به ارمغان نخواهد آورد

پست قبلي ات رو بطور کامل تاييد مي کنم. منهم نگران اون ريزه کاريهاش هستم

Anonymous said...

بهار خوب...بهار بد...منم به فکر بردی الهام بانو ...چهارشنبه سوری رو جشنیدیم ...بعد چهار سال ...اونم با این تعداد کممون ...غنیمت بود
ممنون از احوالپرسی...زندگی جاریست جان من ...گاه گل آلود و گاه زلال ...امیدوارم وقت نوشیدن آب گل نشود ....

Anonymous said...

آقا كي گفته زندگي زيباست؟ خيلي هم بيريخته... بهار هم اه اه پر خرمگسه، اصلا بر خرمگسه معركه لعنت... آخ كه جيگرم اتيش گرفت براي اخرين بهار در وطن... ميشه از روش يك فيلم هنري براي جشنواره فيلم دبي ساخت... متوجه اي كه دبي هم جشنواره فيلم داره! اصلا اي بزرگ نيهليسيم داران جهان فرصت سفر به كشور فرصها را از دست نده

Anonymous said...

یادمه وقتی واسم تعریف کردی که تو بیمارستان چه دردها تحمل کردی تو دلم گفتم وای عجب دختر عجیبیه که می تونه اینور راحت درباره اون اتفاقا حرف بزنه.زندگی آدمها همیشه دستخوش یک سری مواردیه که تو باعث و بانیش نیستی و باید بپذیریش. حالا چه خوب و چه بد.

بی دلیل دچار ترکش خوردگی شدم