بيست و نهم فروردين: شام خونه همون دوستام كه مثل من گرين كارت برنده شدن اما هنوزم كه هنوزه براي مصاحبه دعوت نشدن و ظاهرا چيزي هم- جز هزار دلاري كه مخارج پزشكي و سفارت رو دستشون ميذاره- از دست ندادن! دعوت بودم. بهم گفتن فرناز اواخر ارديبهشت مياد. بالاخره يه خبر نسبتا خوب تو اين ده روزه اخير بهم رسيد
---
سي فروردين: صبح رفتم يك جا مصاحبه براي كار. پست خوبي- مسئول امور بين الملل: اون دوره روابط بين المللي كه ديده بودم اينجا به دردم خورد- در يك شركت بسيار معتبر بود اما حقوقش- گرچه دوبرابر موسسه خراب شده استاندارد بود- از نظرم كافي نبود. خصوصا با توجه به مسئوليتش. پس بهشون گفتم فكراشونو بكنن و اگه حقوق رو بيشتر ميكنن به من خبر بدهند. تازه رئيسه ميگفت شما حتما هميشه همين ظاهر مرتب رو دارين؟ گفتم چطور مگه؟ گفت بهرحال سالها كار دولتي داشتين بلديد جلوي خارجي هاي چي بپوشين؟!!! منم عصباني شدم گفت ببخشيد آقا من قبل از كار دولتيم در يونيسف كار ميكردم. اگه شما قراره ماهي يكدونه مهمون خارجي داشته باشين من اونجا بيست تا همكار خارجي داشتم كه هر روز ميديدمشون. به قول خواهرم يه غلطي كردم تو محل دولتي كار كردم از سفارت آمريكا تا هر شركتي به خاطرش بهم متلك ميگن
عصر هم با بابا رفتم كاشي براي ديوار و كف حموم خونه ام انتخاب كردم. همونطور كه هميشه دوست دارم پررنگ. من از كاشي سفيد آب دهني بدم مياد. ديوارها كاشي دورنگ سبز و سفيد با حاشيه وسطش كه دو رنگ سبز با سفيده و كف كاملا سبز خوشرنگ و پررنگ. شب با پونه تلفني حرف زدم. مدتي بود ازش بيخبر بودم و خبر نداشت كار رفتنم بهم خورده. براي تكميل خوشي هام ماهواره مونو هم جمع كردن. حالا اون سريال كوفتي ديزاير رو چطور ببينم!!؟ اگه كسي ماهواره داره و ميبينتش بهم بگه چي شد. مخصوصا شما خاله ماني
---
سي و يك فروردين: غروب رفتم مركز خريد تنديس و با اين كه قصد خريد نداشتم يك شلوار جين خريدم. فروردين هم تموم شد
---
---
15 comments:
pas hesabi behet khosh gozashteh
.
dar morede taghirati ke dar manzelet dari midi man koli chand vaght pish catalog az international home design gereftam kash mishod online behet neshon dad ke betoni ideahaye behtari begiri.
man ham chand mahe digeh hamin band va basate u ra daram
rasti tonesti aksi ham badan bezar bebinim cheghadr khosgelasiyon kardi.
albateh ageh dost dashti
چی میشه گفت؟ باید دعا بجون خیلی ها بکنیم... هم برای وضعیتی که پیش اومد براتون هم برای کار دولتی کردن که همیشه مثل یک لکه ی ننگ پشت سرمون است.. میدونی که چی میگم... یواش یواش داره حس ناامیدی به من هم سرایت میکنه... حالم از جهان سومی که توش به دنیا اومدم به هم میخوره... همه چیز دروغ و کلک و ریا و کثافت است...
منم رنگ تیره دوست دارم.. (اینو گفتم که بیشتر فحش ندم.. ) به پونه سلام برسون باهاش حرف زدی... بگو خیلی بیمعرفته... من این کاریز را چه جوری جمع کنم آخه؟ هاهاهاها
بعدا يك وبلاگ ميزنم سريال ديزايرو برات قسمت قسمت مينويسم - اسمش ميزارم؛؛شهوت؛؛ بهت قول ميدم روزي 300 تا خواننده پيدا كنه هر چي مطالبات مشكوك والصوله مستقيم به حساب به مشتريان واريز كنه
از قول من به پونه سلام برسون و بهش بگو دلم براش شده قد اونجای مورچه!!
بوس...هزارتا بوس...امیدوارم یه کار باحال گیر بباری...
این سریاله چیه ؟؟؟ما بدون ماهواره میتونیم تو این دهات کوره ببینینم؟!؟!؟;)
salam
rastesh man shoma ra nemishnasam valy kheyly narahat shodam ke motavaje shodam kareton dorost nashode valy shenidam ke age inja (us)famil dashte bashin va baraton vakil begiran kareton dorost mishe.
be har hal be emtehanesh miarze.
movafagh bashid
داره اشکم در میاد. به خدا من برای تک تک این پستهای آخرت نظرات زیادی نوشته بودم. این سیستم نظر دهی وبلاگت همه رو پرونده.من الان از یه جای دیگه دارم وبلاگتو می خونم.
اینترنت ایران بهتر از این نمیشه:-(
چی خوندی الهام جون؟ چه مدرکی؟
نگاهي نو: اگه بتونم عكس خوب بگيرم حتما ميذارم
آيدا: ميگم جاي اسمت بنويس هاهاهاها ميفهمم تو هستي ديگه
ماندانا: تو وبلاگ درست كن راجع به هرچي دوست داري بنويس
رضا: فعلا به دليل بنايي قرار ملاقاتم با پونه به تعويق افتاده
مخمل: يك سريال دوزاري آمريكايي كه كانال عربستان به زبان انگليسي ميده
آويسا: در اين مورد نميشه
جوجو: حرص نخور عزيزم ميدونم
قاصدك: من تودانشگاه هنر خوندم در مقطع ليسانس اما 5 سال در يك دانشگاه كارشناس روابط بين الملل بودم و دوره اش رو هم همونجاديدم
مبارکه ! خوبه که رنگ شلوارت به رنگ کاشی ها می اد !!ا
اون دوستم سراغ اون بیمه ائیه رو می گرفت. کارش لنگه. یه خبر بده لطفا
زیر کدوم زیره ای بزنم ؟
الی جونم
کاشی تیره و پررنگ فضا رو کوچیکتر نشون میده ها!
واااااااای! پونه؟؟؟خوب بود؟دل منم براش تنگه.سلام برسون بهش
ایول بابا. با کلاس. از تندیس خرید میکنی.
هوس اردک آبی کردم!
امیدوارم پابلیش بشه. وگرنه میام میزنم داغونت میکنم.
راستی چرا کار رو قبول نکردی؟
الهام عزیز خوشحالم که خوشحالی
امیدوارم که همیشه شاد باشی
ممنوتن از اینکه لینکم را تصحیح کردی
شای زی
اول اردیبهشت: رفتم برای خونه کابینت نو گرفتم. از این رنگهای جک و جوادی خوشم نمیاد. کابینت سبز یشمی خال خال پشمی. شب به مشتی ماشالا فحش دادم دلم تنگ شده بود براش.
دوم اردیبهشت: ای مرده شور این آمریکای عزیز رو ببره که به من گرین کارت ندادن. از صبح که بلند شدم به جرج بوش فحش دادم. عصبانیم کرده این مرتیکه به همین خاطر از زور عصبانیت رفتم رفتم بازار صفویه نصف اون پولی که میخواستم ببرم آمریکا خرج کردم
سوم اردیبهشت: امروز کارگر اومده خونه مون کاسه توالت رو عوض کرده. بدم اومده بود ازش. رنگش عوض شده بود تازگی ها. شده بود قهوه ای پر رنگ. البته من پر رنگ دوست دارم ولی نمی دونم چرا این یکی یه خرده چشمم رو اذیت می کرد. بابام کارگر آورده بود که کاسه توالت رو عوض کنه. کارگره زیر بار نمی رفت. میگفت چرا میخوای عوضش کنی؟؟ اگه بشوریش درست میشه مثل روز اولش. ولی من قبول نکردم. الان کاسه ندارم خلاصه. رفتم دستشویی دیدم موهای محمودآقا همسایه پایینی مون چقدر کم پشت شده. وسط سرش طاس شده از غم و غصه ی آمریکا نرفتن من.
1- به 8: ما كه ترسيديم و پابليش كرديم لطفا معرفي كامل! 2- عطيه: خواهش ميكنم. 3- باران: چهارم ارديبهشت زدم حاج باران را كشتم
Post a Comment