Mar 5, 2006

زير و رو شدن دنيا

دنيا فقط با زلزله يا انفجار نيست كه زير و رو ميشه. تا حالا چند بار براتون پيش اومده كه دنياتون زير و رو بشه؟ زير و رو شدني كه مثل يك مبدا تاريخ جديد براتون باشه و تا مدت ها بعد تو حرفاتون بگين: قبل از اون اتفاق يا بعد از اون اتفاق؟
بعضی وقتا این زیر و رو شدن به دلیل سن کم آدم است که بزرگ به نظر میاد و آدم فکر میکنه تا زنده است فراموشش نمی کنه اما بعداْ می بینه اصلاْ یادش هم نمونده! (مثل نمره های بد مدرسه- عشق دوران بلوغ و...) بعضی اوقات هم آدم اون لحظه داغه و یه لرزش ساده رو با زلزله ۷ ریشتری اشتباه می گیره. اما بعضی وقتا نه- واقعاْ تو زندگیت زلزله میاد به شکلی که وقتی همه چیز رو دوباره ساختی هم- حتی سالها بعد اثرات اون زلزله تو روح و جسم و یادت از بین نمی ره. مرگ یک عزیز- یک بیماری وحشتناک- یک شکستی که بعدش اشکت درمیاد تا دوباره سرپا بایستی... همه شون می تونن زندگی و دنیاتو زیر و رو کنن. بعضی وقتا هم این زلزله ها از اعمال خودت ناشی میشن- این مدل دیگه خیلی دردآوره. آدم وقتی بمب خونه اش رو خراب می کنه دشمن رو نفرین می کنه اما وقتی سهل انگاری خودت آتیش به زندگیت می زنه؟
من خودم سه تا از این زلزله ها داشتم که هر کدوم تا مدتها به نوعی مبداء تاریخیم بودن. بیماری خواهرم- فوت مادرم و جراحی های خودم. هر کدوم وقتی بعدی پیش اومد اثرش کمرنگ تر شد. فوت مادرم به دلیل سنگینی بارش اثر ناراحتی ناشی از بیماری خواهرم رو از بین برد و جراحی های خودم چون مستقیماْ روی توانایی هام اثر گذاشت همه چیزهای قبلی رو تو ذهنم کمرنگ کرد. این آخری (جراحی های خودم) هنوزم به نوعی مبداء تاریخی زندگیم هستن
تو زندگی همه آدما از این زیر و رو شدن ها هست. رد خور نداره. مهم اینه که بعد از اتمام زلزله- وقتی زمین آروم گرفت تو هم شروع کنی- کم کم- به این که خودت رو دوباره پیدا کنی و همه چیز رو از نو بسازی

این جمله جودی آبوت تو بابا لنگ دراز رو یادتونه؟ "اگه شوهر و دوازده بچه ام تو زلزله از بین برن من از فرداش دنبال یک شوهر و بچه های دیگه می گردم!" یادتون نره