Mar 8, 2006

اشك ها و لبخندها

یک ظرف پر میوه یک باغ پر گل
پرواز پروانه آواز بلبل
روی موج دریا تصویر آب
دیدار آهوی گم کرده راه
به یاد آرم آنچه خواهد از جهان دلم
یادم نیست اولین بار چند سالم بود که فیلم اشک ها و لبخندها رو دیدم ولی می دونم که دبستان میرفتم. از همون موقع به صورت ناخودآگاه یاد گرفتم که وقتی حالم بد شد به چیزهایی که دوست دارم فکر کنم تا کم کم حالم بهتر بشه. البته خیلی طول کشید تا توی این کار مهارت نسبی پیدا کردم. اوایل فقط مواقعی که یک کمی حالم گرفته بود این کار رو می کردم و سایر مواقع اصلا یادم می رفت. اما توی اون ۷-۸ ماهی که به خاطر جراحی های روده ام بستری بودم تو این موضوع به درجه استادی رسیدم! (بگذریم که اون موقع ها چون مدام یا فقط سرم داشتم و یا مایعات صاف شده و بی مزه می خوردم بزرگترین دلخوشی ام فکر کردن به غذاهای مختلف بود!!!) هنوزم فکر کردن به خوراکی هایی که دوستشون دارم و برام بد نیستن (خوب مگه چیه؟ شکمو هستم که هستم!)- فکر کردن به پول- استراحت- داشتن سند مالکیت کتابخونه ملی ایران!- زندگی کردن تو کشوری که همیشه هواش گرم باشه- کار نکردن!- فکر کردن به رایحه هایی که دوست دارم (لیمو ترش- گوشت سرخ شده- شمع های معطر- بوی کرم ضد آفتاب سوختگی در کنار دریا- خاک بارون خورده- بوی نمک دریا) خرید کردن- مسافرت به تمام دنیا و... بهترین مسکن برای وقتایی ست که مخم داغ میکنه! وقتی خیلی غمگین هستین این روش رو امتحان کنین. جواب می ده