Apr 7, 2006

سروناز

برای خودم یه عروسک زشت و احمق و دوست داشتنی سیاه پوست که دقیقا اندازه یک نوزاده خریدم. اسمشم گذاشتم سروناز شناسنامه هم داره. تا حالا دو دست لباس هم براش خریدم. اگه بدونین چقدر خوبه! توی محل کارم به رئیسم و همه همکارام هم نشونش دادم. گرچه هیچ کس باور نمیکرد واسه خودم خریده باشم! تازه آخه دندون نداره که غذا بخوره! دیشب شب خونه بابام بودم و از چون بابام از عروسکا بدش میاد سروناز رو نبردم. طفلک خیلی تنها بود!!!! باید برایش یک کالسکه هم بخرم. البته وسایل خواب (پتو و بالش و ...) لازم نداره چون شب ها پیش خودم میخوابه! راستی! نارسیس براش یک جفت جوراب کوچولوی سفید خریده! اگه بدونین چه خوشگله... از وقتی سروناز رو خریدم با عکس العمل های خیلی جالبی روبرو شدم. با يه همكارام رفتم خریدمش. بگذریم که هی گفت خلی! و غر زد چرا این همه می گردی و تازه آخرش هم می گفت چرا سیاه پوست؟ مو بور بخر
بعد آوردمش توی محل کارم. اولین کسانی که دیدنش (به صورت هم زمان) رئیسم و معاونش و مهناز (دخترم. یه جورایی می شه خواهر سروناز!) بودن. مهناز که از اینکه من جلوی رئیسمون سروناز رو نشون دادم داشت پس می افتاد! اما رئیسم و معاونش کلی ازش خوششون اومد. البته رئیسم باورش نمی شد که برای خودم خریده باشمش اما بعد اعتراف کرد دختر خودشم دائم عروسک می خره! معاونش هم گفت من در اوج کمال روحی هستم که یه عروسک زشت رو انتخاب کردم! یکی نبود بهش بگه کجای سروناز من زشته؟ فقط پوستش سیاهه. آی بدم میاد از این آدمای نژاد پرست! وقتی اونا رفتن و مهناز از شوک بیرون اومد عاشق سروناز شد. فرح جون و خواهرم هم (عکس سروناز توی موبایلم هست) گفتن وااااااااااااای چه تپله! (آخه سروی تمام صورتش لپه) مفمد (منظور محمد برادر ۲۱ ساله مهنازه) وقتی عکس سروناز رو توی موبایل مهناز دید گفت شماها (من و مهناز) خلید! اما مامان مهنازم ازش خیلی خوشش اومد. (همین جا بگم آقا مفمد عمراْ نمیذارم سروناز رو بغل کنی) رضا (اونم سالی یه بار کامنت میذاره!) فقط تلفنی موضوع رو شنید اما یک ربع طول کشید تا باور کرد! بعد هم همه اش خندید! منم باهاش قهر کردم! کلاْ اگه حساب کنیم خانم ها اکثراْ برخورد خیلی خوشایندی داشتن و موضوع رو درک کردن و آقایون (نه همه اما اکثر) نه! مثلاْ یکی از دوستام (اون هیچ اثری ازش تو وبلاگم نیست. به قول خودش وقت نداره اینا رو بخونه) ظاهراْ خیلی معقول و عادی رفتار کرد. گفت چه اسم قشنگی داره. چقدر ظاهرش طبیعی و شبیه بچه هاست. باهام اومد رفتیم برای سروناز لباس خریدیم. هر بار هم باهام تلفنی حرف می زنه حالش رو می پرسه اما حاضر نشد بغلش کنه و تازه آخرش گفت می دونی چیه؟ من زیاد سیاها رو دوست ندارم
واقعا باعث شرم و خجالته که توی هزاره ی سوم میلادی آدما حتی راجع به عروسک های کوچولو و نازنین هم نژاد پرست باشن