Apr 11, 2006

يادش به خير

امروز داشتم از سر کار بر می گشتم که توی راه دیدم از حیاط یه خونه ای یاس بنفش بیرون اومده بود. کمی اون ورتر هم از این میدون ها بود که چمن کاری شدن و بوی چمن تازه از پنجره ی تاکسی هم بهم می رسید. عجیب یاد بچگی هام افتادم

خونه ما توی یک کوچه بن بست به شکل حرف تی انگلیسی بود و همسایمون حیاطش پر از یاس بنفش. همیشه فکر می کردم وقتی قدم به اون یاس ها برسه دیگه بزرگ شدم و غمی ندارم! گرچه تمام عمرم لی لی پوتی موندم اما بالاخره دستم بهشون رسید و از همون زمان هم غم ها و مشکلات زندگیم آغاز شدن! چمن هم منو یاد باشگاه بانک مرکزی میاندازه. تموم بچگی و نوجوانیم از اونجا خاطره دارم. از بوی چمن و چراغ های شکل قارچش با پل های کوچولو و نهرهای کوچولوترش! آخیش... یادش به خیر