يه سري حرفا و خاطرات هستن كه در دوران كودكي و نوجواني به طور موثري روي تموم طول زندگي آدم تاثير مي گذارن. يادمه از وقتي هشت، نه ساله بودم عمه كوچكم با دوست صميمي اش (ثريا) كه حدوداً 13-14 سال از من بزرگترن، مدام مي گفتن ما (يعني خودشون دوتا) عضو گروه دختراي جاودان هستيم و هرگز ازدواج نمي كنيم (كه نكردن هم)، من از اون سن مي گفتم من هم عضوم و اونا مي گفتن نه خير! راهت نمي ديم!!! اما اين حرف و آرزوي عضويت توي اين گروه (اون موقع فكر مي كردم واقعاً يه گروه ثبت شده است و مراحل ثبت نامي داره!) طوري روي من اثر گذاشت كه هنوز كه هنوز ازدواج نكردم و خيالشم ندارم و پشيمون هم نيستم
ماندانا دخترخاله ام از من نه سال بزرگتره. وقتي ماني تازه سر كار ميرفت و من هنوز راهنمايي مي رفتم، يادمه هميشه مي گفت: فروردين طولاني ترين ماه ساله (از نظر حقوق كارمندا كه بعداً وقتي شاغل شدم و هر سال قبل از پايان تعطيلات نوروز پولم ته مي كشيد معني حرفش رو فهميدم) اون موقع من مدرسه مي رفتم و اتفاقاً براي مدرسه روها فروردين (به علت دو هفته تعطيلي عيد) اصلاً طولاني نيست اما شايد به دليل تلقين و اين كه در اون زمان حرفاي ماندانا رو كلاً جدي مي گرفتم (یعنی الان دیگه جدی نمی گیرم!!!!) از همون زمان حقيقتا احساس مي كردم فروردين طولاني ترين ماه ساله
از اين جور جمله هاي موثر خيلي دارم. مي مي (خواهر ماني) يه بار توي يك مهموني فاميلي (فكر كنم سال 55-56) گفت من ته ديگ نمي خورم چون همه روغن غذا توش جمع شده و چاقم مي كنه. ميترا از من 15-۱۴ سال بزرگتره ا، نزن مي مي جون غلط كردم! حرفم رو تصحيح مي كنم مي مي از من ۲۰ سال كوچيكتره!!! و من اون موقع دبستان مي رفتم و قطعاً رژيم گرفتن برام معني نداشت ولي از همون موقع از ته ديگ بدم اومد و هنوزم نمي خورم
ماندانا دخترخاله ام از من نه سال بزرگتره. وقتي ماني تازه سر كار ميرفت و من هنوز راهنمايي مي رفتم، يادمه هميشه مي گفت: فروردين طولاني ترين ماه ساله (از نظر حقوق كارمندا كه بعداً وقتي شاغل شدم و هر سال قبل از پايان تعطيلات نوروز پولم ته مي كشيد معني حرفش رو فهميدم) اون موقع من مدرسه مي رفتم و اتفاقاً براي مدرسه روها فروردين (به علت دو هفته تعطيلي عيد) اصلاً طولاني نيست اما شايد به دليل تلقين و اين كه در اون زمان حرفاي ماندانا رو كلاً جدي مي گرفتم (یعنی الان دیگه جدی نمی گیرم!!!!) از همون زمان حقيقتا احساس مي كردم فروردين طولاني ترين ماه ساله
از اين جور جمله هاي موثر خيلي دارم. مي مي (خواهر ماني) يه بار توي يك مهموني فاميلي (فكر كنم سال 55-56) گفت من ته ديگ نمي خورم چون همه روغن غذا توش جمع شده و چاقم مي كنه. ميترا از من 15-۱۴ سال بزرگتره ا، نزن مي مي جون غلط كردم! حرفم رو تصحيح مي كنم مي مي از من ۲۰ سال كوچيكتره!!! و من اون موقع دبستان مي رفتم و قطعاً رژيم گرفتن برام معني نداشت ولي از همون موقع از ته ديگ بدم اومد و هنوزم نمي خورم
ما آدما اگه به خودمون توجه بيشتري كنيم از مجموع هزاران جمله و رفتار و برخورد درست شديم و شخصيتمون شكل گرفته. بعضي از اونا اثر كمي دارن (مثل همين ته ديگ نخوردن من) و بعضي (مثل ازدواج نكردنم) مي تونن روي زندگي مون اثر شديدي بگذارن