May 8, 2006

كلي از دستتون خنديدم

آقا ما يه كلمه اومديم احوالاتمون رو ديروز شرح داديم، شر به پا شد! عاشقمون كردن، گفتن خودكشي مي كني و...! اولاً بنده با اجازه تون آدمم! پس ممكنه حالم بد بشه. دوماً وبلاگ مال همين وقتاست. سوماً بگم که داره يه سري تغييرات تو زندگيم پيش مياد كه هيچ ربطي به عشق و عاشقي و ازدواج نداره. چرا به نظر شماها يه زن يا دختر فقط از اين طريق تو زندگيش تغيير پيش مياد؟ كار- حرفه- خانواده- جابجایی- تغییرات- مسائل متفرقه و... هيچ كدوم واسه ماها نيستن و فقط واسه آقايون مطرح هستن؟ به دليل اين تغييرات (اگر انجام بشه) كه منفي هم (لااقل ظاهراً) نيستن و به اين زودي هم پيش نميان اما زمينه شون فراهم شده، اضطراب دارم و چون بد نيست ميگم هيجان ناشي از یک اضطراب خوب. اي بابا! والله بالله واسه من خيلي چيزا از عشق و عاشقي و ازدواج و كوفت و درد مهمترن!!! چقدر زنها بدبختن! اگه حالشون بد شه عاشقن اگه خوب شه عاشقن اما مردا نه. همه ميگن لابد درگير مسائل جدي مردونه است!!! زرشك
البته دستتون درد نكنه چون با ديدن نظرات گهربار دوستان در مورد عاشق شدن اينجانب كلي خنديدم! اصلاً به مخيله ام هم خطور نمي كرد كه ممكنه از اون نوشته ها اين طور برداشت بشه! خلاصه هر وقت حالم بد شد از اينا مي نويسم كه بگيد عاشق شدم و بخندم