May 18, 2006

...

شاید به خاطر اینکه خودم مدتی شدیداْ بیمار بودم یا شاید چون خودم بیماری صعب العلاج و مرگ یک آدم نزدیکم رو دیدم در مورد این دوتا مسئله خیلی حساسم. امکان نداره بشنوم کسی شدیداْ بیماره - خصوصاْ بیماری های مربوط به دستگاه گوارش و یا سرطان- و یا مادر- پدرش در حال مرگ هستن و نروم پیشش. می دونم که آدما توی شادیهاشون به وجود همدیگر احتیاج ندارن و خیلی وقتا که عروسی دعوتم اگه حوصله نداشته باشم (که اکثراْ هم ندارم!) نمی رم- اما توی غمهاشون چرا. برای همین هر چقدر گرفتار و بی حوصله باشم وقتی یکی توی شرایط بد قرار میگیره سعی می کنم کنارش باشم
سپیده همکار من در محل کار قبلیم بود. از من هشت- نه سال کوچکتره. دختر خوبیه و بسیار وابسته به مادرش. مامانش شدیداْ بیماره و نزدیک به یکساله که دیالیز میشه. جمعه صبح سپیده بهم زنگ زد- با گریه و هق هق- که فهمیدن مامانم سرطان پیشرفته رحم هم داره که به تخمدون- مثانه و لگنش هم متاستاز داده. خدایا شکرت ولی آخه وقتی به کسی مصیبت میدهی چند تا چند تا باهم؟
بیشتر از مادرش به فکر خودشم. اگه مادرش رفتنی باشه که دیگه کاری براش نمی شه کرد. اما فقط تمام تلاشم رو می کنم (و امیدوارم) که خودش اون آرامش و پذیرشی رو که برای تحمل این مصیبت لازم داره و بالاخره بعد از گذشتن چندین ماه- و گاهی چندین سال- از اون اتفاق به دست میاره زودتر به دست بیاره. تو بیمارستان مامانش رو نشناختم. از آبان سال گذشته - شاید هم دی- درست یادم نیست- حداقل ده کیلو لاغر شده. روحیه زیر صفر. برام عجیبه. روحیه نداشتن در بیماری رو میگم. نه چون خودم در تمام مدت مریضی هام روحیه ام رو از دست ندادم یا چون خواهرم هم در زمانی که مریض بود (و فقط هفده سالش بود) و مادرم (در زمان سرطانش) همین طور بودن بلکه شاید چون هیچ وقت از مرگ اونقدر که بقیه می ترسن نترسیدم. نمی دونم این حسنه یا عیب. غیر از اون از درد هم خیلی نمی ترسم (نه اینکه خوشم بیاد!) از اون گذشته فقط در یه مورد توی زندگیم پذیرش داشتم و دارم اونم درد و بیماری های خودمه. خیلی زود از کوره در میرم- طاقت درد و ناراحتی و از اون بدتر مرگ کسی رو ندارم گرچه همه اینا رو هم تحمل کردم! در مورد خودم هم تحمل هیچ چیز دیگه رو ندارم اما در مورد همین یه مورد واقعاْ پذیرش دارم

کاش ما آدما می دونستیم و می تونستیم (گفتم کاش- فرض محال که محال نیست- هست؟!) که بعضی چیزها رو نمی تونیم عوض کنیم و اگه بپذیریمشون حداقل برای خودمون آرامش بیشتری به دست میاریم. شعاری که خودم هم بلد نیستم بهش عمل کنم
این اون چیزیه که برای سپیده آرزو دارم. پذیرش شرایط بسیار سخت حال حاضر زندگیش