Jun 12, 2006

مهموني كذايي شب جمعه

خيال داشتم روز جمعه در مورد مهموني شب جمعه بنويسم اما تشيع جنازه به آذين بود و تموم خاطرات من از رومن رولان با به آذين بوده و نميشد ازش ننويسم. شنبه هم كه تولد ماندانا بود و دیروز هم نگران وضعیت مانا نیستانی بودم. پس امروز شرح مهموني شب جمعه رو مي نويسم! شب جمعه تولد 21 سالگي نسيم بود (البته با حدود يك هفته تاخير جشن گرفته بود)، نسيم خواهر زاده مانداناست و ماندانا (همون خاله ماني) دخترخاله بنده! اول از همه بگم واسه من تصور اينكه نسيم 21 سالش شده خيلي خنده داره، دنيا كه اومده بود (با عرض معذرت نسيم جون!) شبيه ET بود! حالا به قول ماني شبيه لك لك شده (بالاي 170 سانتي متر قدشه)! يه مهموني تصور كنين پر از دختراي (هيچ پسري دعوت نبود) ۲۲-21 ساله قد بلند خوشگل (آقا اين نسل جديد چرا اينقدر درازن؟!) می دونم الانه كه شين بگه جاي من خالي! (پژمان هم همین رو گفت) خدا رو شكر چند تا از دوستهاي دخترخاله ام (مامان نسيم) كه وقتي من جوون تر بودم تحويلم نمي گرفتن اما الان به دلايل شناسنامه اي به عنوان آدم قبولم دارن! هم بودن و گرنه از ديدن اين همه دختر قد بلند خوش هيكل دق مي كردم! اگر هر كدوم 1 سانتي متر به من قرض مي دادن و 25 گرم از وزنم رو ميگرفتن چي مي شد؟!!!! (نسيم جون تو بايد 5 سانت قرض بدهي و 100 گرم ازم بگيري، بالاخره فاميلي واسه همين روزاست ديگه!) خدائيش هم بچه لك لك خودمون (نسيم) از همه شون خوشگل تره. نفر دوم: سميرا (اسمش رو درست گفتم نسيم؟ همون كه تو دانشگاه تون صنايع مي خونه رو ميگم)‌، سوم: ابريشم و چهارم: گلديس (يا گلريز؟!). البته اين در مورد كم سن و سال ها بود وگرنه در كل كه من و دو تا دخترخاله ام از همه خوشگل تر بوديم!!! اینم اضافه کنم که سروناز رو هم در کمال پرروئی با خود بردم. سرتاسری قرمزه خوشگلش رو تنش کردم و بردمش وسط مهمونی و همه کلی عاشقش شدن