Jun 18, 2006

پايان فصل سرما

دیگه حتی احتمال سرد شدن هوا هم به کل از بین رفته و حداقل تا ۵-۴ ماه دیگه راحتم. آخیش! چقدر خوبه! دیگه کابوس زمستون نمی بینم! (فکر کنم سیاوش قمیشی این بیت ترانشو برای من تو اواخر فصل بهار خونده!) وقتی هوا گرمه و آفتاب می درخشه حالم بهتره (مهناز الان دادش در میاد!) حتی شب ها از روزها حالم بدتر میشه. حداقل یکی از آیتم های دردآور زندگیم- سرما- ازم دور شده و این خودش خیلیه! سرما غیر از این که کرختم می کنه برام اضطراب میاره- افسرده ام می کنه و باعث میشه غم دنیا به دلم بنشینه. حتی بیماری های جسمی ام هم (روده ام رو میگم) تو فصل سرما بیشتر هستن. چرا؟ نمی دونم. تلقینه یا دلیل علمی داره... به هر حال خوشحالم. روزها بلندتر هستن (از زمانی که یادمه بلندتر شدن روزها رو دوست داشتم) و آب طالبی! وای چقدر تابستون رو با آب طالبی دوست دارم! بستنی و... هیچ کدوم توی زمستون مزه ندارن. گرچه هیچ کدوم از میوه های تابستون رو نمی تونم بخورم! همیشه احساس کردم که علت این علاقه به تابستون اینه که متولد همین فصل هستم. یه مردادی که عشقش آفتاب- گرما و نوره. تازه نیمه اول سال یه حسن دیگه هم داره. تولدم نزدیک میشه! (آخ جون کادو ) فکر کنم به این که در تابستون مدارس تعطیل هستن هم مربوط باشه. قبلا که گفتم از درس خوندن همیشه بیرازم بودم! به هر حال دیگه احتمال سرد شدن هوا- به این زودی ها- وجود نداره