Feb 13, 2007

ترس

فردا ولنتاين ست. ولنتاين همه تون مبارك! ماني جونم علي الخصوص تبريكم خطاب به توست. اولين بار كه ولنتاين رو تبريك گفتم و تبريك شنيدم حدود دوازده - سيزده سال پيش بود! ولنتاين تموم اين سالها داره جلو چشام رژه ميره
---
ديشب كه ماهواره داشت گرمي اوآردز رو پخش ميكرد ديدم چهار تا بچه لوس بد صدا دارن هتل كاليفرنياي ايگلز رو ميخونن!! خجالت آوره!! گيريم از خود گروه اجازه هم گرفته باشن اينكه دليل نميشه آهنگ به اون قشنگي رو خراب كنن
---
دچار فوبيا شدم! دارم سكته ميكنم! آي جماعت به دادم برسيد! الان كه ديگه مدت زيادي تا رفتنم باقي نمونده شديدا نگران شدم- اونم ناگهاني همين امشب. مي ترسم اونجا افسردگي بگيرم- از ايني كه هستم خل تر شم- گرسنه بمونم و... اگه كارم دوباره به جراحي بكشه چي؟ اگه پول كم بيارم چي؟ اگه دندونام درد بگيرن و بيمه دندون پزشكي نباشم چي!!!؟
اگه چون قدم از قد آمريكايي ها كوتاهتره احساس حقارت بهم دست بده! يا وقتي كنار دريا به خاطر جاي جراحيهام مجبورم مايو يه تيكه بپوشم بهم بخندن چي!!!؟
اگه زبانم هرگز خيلي خوب نشه- اگه آداب و رسومشون رو ياد نگيرم- اگه شهري كه من ميرم زلزله يا كاترينا بياد اگه... !!! باور كنين جدي ميگم. به همه اينا دارم فكر ميكنم. از همه جالبتر اينكه آخر همه اين فكرا اين ترس از همه پررنگتره كه: اگه اصلا پام به آمريكا نرسه چه كنم!؟
به نظر شما اين درد من درمون هم داره!!!؟
---

10 comments:

Anonymous said...

روز حضرت والنتاين شما هم مبارك البته بنده هنوز نميدونم دقيقا چه روزيه! الهي كه يكي از اين خرسهاي قرمز كيلوئي اي تو مغازهها را بهت كادو بدن - البته كه فكر كنم تو زير آب ان فلك زده را زدي و به لقا الله متصلش كردي- در مورد نگراني هات هم اصلا حرفي ندارم بزنم چون فكر ميكنم تمام اين اتفاقات در يگنه دنيا برات مي افته مخصوصا مايو پوشيدن لب اقيانوس كه يكي از سوگوارترين قسمت سفره اخ خدا بازم ارزو ميكنم يك دوست پسر گردن قرمز خيكي شكم گنده گيرت بياد كه هي آروغ بو گندو آبجوئي بزنه- اخ من چقدر پليدم اينا اصلا از حسادت نيست از رفاقته

Anonymous said...

تو اون پست افشاگرانه و افتخارآفرینت جا نبود اینجا کامنت گذاشتم. چقدر بده که آدم کسی رو فکر می کنه اون حداقل یه خرده می شناستت رو یهو اینطوری ببینه. شایدم خیلی خوبه. به قول خودت مشکل خودم هستم که زیادی رو آدما حساب می کنم. اما من همینم. کولی بده ای که واسه خودش احترام قائل نیست و ... جای سه نقطش می تونی هرچی دلت می خواد بذاری که ناراحتی حقوق نگرفتنت از موسسه و حق خوری های به قول خودت دکترت جبران بشه. اما درمورد امضا گرفتن از تو و اضافه کار نمی دونم آذر و اون چند ماه مابه التفاوت گرفتن واقعا واست متاسفم که متوجه نشدی من هنوز دقیقا نمی دونم پایه حقوقم چقدره؟ اون صد تومن که علی الحساب گرفتیم رو موسسه کجا حساب کرد؟ که این امضا اصلا واسه چی بود؟ ولی اگر بخوای می تونم تموم فیش های حقوقی و ... رو بیارم که ببینی. ولی جدا واسه خودم متاسفم.

Anonymous said...

اجازه ما هم دست شماست...خیلی دلم میخواد بدونم تو از چه طریقی کار رفتنت درست شده و داری میری...اگه وبلاگم رو خونده باشی حتما میدونی مادر من مقیم آمریکاست و خیلی وقتهب رای من اقدام کرده...اما هنوز نوبت گرین کارتم نرسیده :( تو از چه طریق کارت درست شد؟

Anonymous said...

ای وای تو چرا این جوری شدی؟
ببین خانومی فقط میخوام نظر بدم همین.اول این که اگر قرار باشه پات برسه میرسه اگر نه هم نمیرسه ... بعد هم همه این مشکلاتی که داری میگی فکراست .. فکرت را مشغول کن .. من هم اولین بار که اومدم همین فکر هارو داشتم اما همه چیز درست شد.. برای تو هم همین طور خواهد بود ... تنها هم که نیستی ... وقتی این جوری میری اونجا کلی هم بهت امتیاز میدهند ... خودت هم باید برای یک مدت سختی اماده کنی که چون تنهایی سختی ها برات اسون میشه .. توی امریکا جا برای پیشرفت همیشه هست و مثل ایران نیست که ادم ها در جا بزنند و از این حرف ها .. اما به هر حال خودت را مشغول کن و این دلشوره ها را در خستگی های شبانه گم کن.
امیدوارم هر جای این دنیا باشی به خوبی خودت خوش وشاد باشی.
فدات.

سبزينه said...

ماندانا: فرداست يعني 14 فوريه يعني چي نميدوني چه روزيه؟ ضمنا خيلي خبيث شدي
مهناز: اينا كه راجع به خودت گفتي واقعا جاي افتخار هم دارن. موافقم واسه خودت متاسف باش چون شايد اونجوري كم كم شرايطت بهتر بشن گرچه خيلي جالبه كه كسي كه به خودش احترام نميذاره براي خودش احساس تاسف كنه
شراگيم: تو وبلاگ خودت مينويسم. بازم ممنون از اجازه ات
آيدا: چه ميدونم والله. وقتي دخترخاله يك جان در دو قالبم ميگه حتما برام پيش مياد لابد مياد ديگه!!! البته الان خوبم. به همون سرعت اومد و رفت

Anonymous said...

ای بابا باز تو شروع کردی فکرهای بیخودی بکنی؟؟؟ اول از همه توی ایران نشستی و داری برای روش زندگی در آمریکا مبری و میدوزی. تازه اگر قرار هست فکرهای بیخودی بکنی چرا فکرهای بیخودی مثبت نمیکنی؟ چرا نمیگی اگه بلیط بخت آزمایی جند میلیون دلاری ببری چی؟ چرا نمیگی اگه یکهو تصادفی سینه به سینه خوردی به برد پیت چی؟ یا مثلا بیکینیتو پوشیدی و رفتی لب اقیانوس با یک پسر ساحل آشنا شدی؟ فکر کنم بهشون میگن
Son of a Beach

: )

Anonymous said...

زیاد فکرشو نکن عزیز جان .

سبزينه said...

عليرضا: اين بردپيتش خيلي با حال بود! اما اگه قرار باشه فكرشو بكنم ترجيح ميدم جود لاو است! برد پيت زيادي بوره!!! خوب شد حالا؟

Anonymous said...

جان تو منم با این علیرضا خان که گفت براد پیت کلی حال کردم .. خدایی اونقدر خوبه از این فکر ها بکنی .. من را میگی همین جا هم از این فکر ها میکنم که برم بخورم به براد پیت ... مرده شوره اون انجلینا را ببرند... کوفتش شه ....
از این فکر ها کن بعد یک دفعه میبینی بال در میاری ... هاهاهاها

Anonymous said...

Hame chiz ye var, Mayo do tike ra begoo, Chi mikeshi,